به راستی گناهم چه میتواند باشد،،زن بودن..
از بچگی،،بیاد دارم،،شنود این ایه های..مذهبی یون رو،قرآن،سورهٔ مریم ،و همچنین،،،سورهٔ ،نور،،آیههای،۳۰ و۳۱ آمده،به زنان مثلمان بگو،از نگاه شهوت آگین خود داری کنند،و عفت خود را،حفظ نما یند.و زیباییهای خود را آشکار نکنند مگر آنچه که آشکار است،،صورت،،کفه دست،و پا،،،و روسری،هایشان را به گریبان ،ببندند،،در انجیل،شماره۶ باب ۱۱ ،کرینتین آماده است.اگر زن مویه خود را نمیپوشاند ،آن را ببرد،.مطابق قوانین مذهبی زنان با زور و اجبار در یک رابطهٔ زناشویی با مردان قرار میگیرند و به زور هم در آن رابطه نگهداری میشوند ،بسیاری،،،از این زنان،،یا دختران،،قربانی،،،۹ تا ۱۵ سالگی ،،هستند،،،،چرا،،،من را،،خداوند مذهب و فیضو شریعت ،،گناهکار ،نامید،،آیا،،مردی،،که ،با زنان،،متعدد ،،باشد،،،چه میتوان،،گفت،،خداوندا،،،تو،، مجرمی،،چون،،اگر میدانستی،،من ،باعث،،گناهم،پس خودت،،مجرمی،،،،،من گناهی،ندارم،،،گناهم،،مونث ،،بودنم،بود،خدایا،،،تو،،مرا،،، در تمامیه،،کلیه،مذاهب،،وسیلهٔ لذت،مرد تعریف،،کردی،،،مگر،،نه این است،،در،،قرانت،،،گفتی،زن به مرد ،،متعلق است،و باید،،در خانه،در خد مات مرد ،باقی بماند،،خدایا،،تو،،مجرمی،، میدونی،چرا،،،چون،،مردهارو،،در تجاوز،،به حقوق،زنان،،و خشونت،،علیه،اونها،،مردهارو،، که،،از جنسه،،خودتن،،آزاد،گذاشتی، خدایا،،،،،،،،تو ،،خود،،از بزرگ ترین،،مجرمین،،و گونه کاری،،چون،،رابطه،خارج از چیزی،،بی مفهوم،به نامه،،ازدواج رو..ممنوع،کردی،،و براش،مجازات،بریدی،،،و اسمشو،،گذاشتی،،،زنا،که،،،حکمش، ،،،سنگساره،،،چه ،،جوری،،،دلت،،اومد،،هان،،باز ،،کن زنبنتو،،،پس،،جلادی،،بیش،، نیستی،،،،،،گناهم،،چی،،،بود،، ،این بود،که،،تو،،آفرینندهٔ ،،معنی،،،هان،۲،،چون ،،زنم،،
«زن» بودن و «انتخاب مذهب» در نظام فرهنگ ستيز و ضدبشری ملايان حاکم بر ايران چه کيفرهای مصيبت بار و جگرسوزی را در پی دارد، من خود به مثابه قربانی و سند آشکار اين هر دو «گناه نابخشودنی» در اين نظام اهريمنی هستم. چرا که از روزی که بيادم ميايد، تا روزی که مجبور به ترک درميهنم هرگز و هرگز اين احساس اوليه انسانی را نداشته ام و چه بسا« همیشه بعنوان موجودی کامل» و «شهروندی درجه دوم بحساب آمده ام.
زيرا در کشوری که در قوانين برگرفته از «آيين اسلام» آن، «دیهء» یک زن و آنهم تازه «زنی مسلمان»تنها به ارزش «ديهء» بيضه چپ يک مرد باشد، در جامعه ای که در بيدادگاه های آن، «شهادت» چهار زن باز هم البته «مسلمان»، بی ارزش تر از شهادت يک مرد باشد، ولو که آن چهار زن دارای تحصيلات عاليه بوده و مرد کاملآ هم بی سواد باشد، در آموزه های مسلط مذهبی آن، زن موجودی روان پريش در ديوانگان بشمار آيد، در کشوری که زن حتا با پذيرش «حجاب اجباری» هم همچنان حق انتخاب رنگ آن حجاب لعنتی خود را هم نداشته باشد، در ناکجاآبادی که سهم زن از ماترک بجای مانده از پدر و مادر مردهء خود نصف برادران خويش باشد، در جهنمی که زن حتا در صورت داشتن سه همسر عقدی و ده ها زن صيغه ای به اصطلاح «شوی» خود نيز از حق طلاق برخوردار نباشد، در دوزخی که «موی زن» از همان روزگار معصوميت کودکی تا لحظهء مرگ و حتا پس از مردن نيز در آرزوی ديدن روی خورشيد باشد، در جهنم آبادی که روحانيت آن حتا «زن قربانی تجاوز» و نابود شده را هم به سنگسار محکوم ساخته ... و صد ها تبعيض توهين آميز و کشنده دیگری از اين دست را در مورد او اعمال کنند، آنهم بنام خدا و قرآن و پيامبر و سنت و آموزه های اوليا و اوصيای الهی، چگونه ميتوان زن بود و حتا از بدنيا آمدن خويش نيز گريبان چاک نکرد و شب و روز بر سرنوشت شوم خود ,,نگريست! چه رسد به اين که «احساس انسان بودن» هم داشتن به شکل «دختر» بدنيا آمده و نامم «زن ايرانی» است.
«زن» بودن و «انتخاب مذهب» در نظام فرهنگ ستيز و ضدبشری ملايان حاکم بر ايران چه کيفرهای مصيبت بار و جگرسوزی را در پی دارد، من خود به مثابه قربانی و سند آشکار اين هر دو «گناه نابخشودنی» در اين نظام اهريمنی هستم. چرا که از روزی که بيادم ميايد، تا روزی که مجبور به ترک درميهنم هرگز و هرگز اين احساس اوليه انسانی را نداشته ام و چه بسا« همیشه بعنوان موجودی کامل» و «شهروندی درجه دوم بحساب آمده ام.
زيرا در کشوری که در قوانين برگرفته از «آيين اسلام» آن، «دیهء» یک زن و آنهم تازه «زنی مسلمان»تنها به ارزش «ديهء» بيضه چپ يک مرد باشد، در جامعه ای که در بيدادگاه های آن، «شهادت» چهار زن باز هم البته «مسلمان»، بی ارزش تر از شهادت يک مرد باشد، ولو که آن چهار زن دارای تحصيلات عاليه بوده و مرد کاملآ هم بی سواد باشد، در آموزه های مسلط مذهبی آن، زن موجودی روان پريش در ديوانگان بشمار آيد، در کشوری که زن حتا با پذيرش «حجاب اجباری» هم همچنان حق انتخاب رنگ آن حجاب لعنتی خود را هم نداشته باشد، در ناکجاآبادی که سهم زن از ماترک بجای مانده از پدر و مادر مردهء خود نصف برادران خويش باشد، در جهنمی که زن حتا در صورت داشتن سه همسر عقدی و ده ها زن صيغه ای به اصطلاح «شوی» خود نيز از حق طلاق برخوردار نباشد، در دوزخی که «موی زن» از همان روزگار معصوميت کودکی تا لحظهء مرگ و حتا پس از مردن نيز در آرزوی ديدن روی خورشيد باشد، در جهنم آبادی که روحانيت آن حتا «زن قربانی تجاوز» و نابود شده را هم به سنگسار محکوم ساخته ... و صد ها تبعيض توهين آميز و کشنده دیگری از اين دست را در مورد او اعمال کنند، آنهم بنام خدا و قرآن و پيامبر و سنت و آموزه های اوليا و اوصيای الهی، چگونه ميتوان زن بود و حتا از بدنيا آمدن خويش نيز گريبان چاک نکرد و شب و روز بر سرنوشت شوم خود ,,نگريست! چه رسد به اين که «احساس انسان بودن» هم داشتن به شکل «دختر» بدنيا آمده و نامم «زن ايرانی» است.