Tuesday, November 6, 2012

ایران بدترين محل در جهان برای زن بودن است Shahla Vakili

تریبون آزاد رهائی زن
*آخرین پیام*
 ایران بدترين محل در جهان برای زن بودن است. اينرا تنها گزارشات هر سالۀ سازمان ملل نه بلکه حوادثی که هر چند گاه توسط میدیا منعکس ميگردد، ثابت ميسازد. ماه و هفته یی نيست که گزارشی از يک خودسوزی و يا قتل فجيعانۀ يک زن يا به دليل ازدواج اجباری و يا عدم فرمانبرداری از شوهر يا اقارب وی، منتشر نگردد . چندی قبل سه دختر ایلامی در یک روز اقدام به خودسوزی وخودکشی کردند، دو تن 17 ساله و یکیشان 18 ساله بود. زنان زيادی اند که به جرم تمکین از ازدواج اجباری مورد بدرفتاری قرار ميگيرند و يا حتی وحشيانه به قتل ميرسند. کشتن، بدرفتاری فزيکی و روحی و کم ارزش دادن زنان، پديدۀ جديدی نيست بلکه بخشی از واقعيت زنده گی اسارتبار و مملو از محروميت اکثريت زنان ایران در طول سده های متمادی بوده است. اما آنچه اخيرا در ليست سياهروزی زنان اضافه شده، پديدۀ وحشتناک خودسوزی و يا خودکشی زنان است. در حال حاضر میزان خودکشی ۱۲ نفر در هر یکهزار نفر است و استان‌های ایلام، کرمانشاه، کردستان و بعد همدان رکورددار آمار خودکشی در میان زنان هستند در تهران روزانه ۱۰ نفر خودکشی می‌کنند و یکی از عوامل اصلی آن همسر دوم بودن در میان زنان است. تخریب شخصیت زنان، ازدواج‌های اجباری، تجاوزات جنسی و در نظر گرفتن آنان به عنوان ابزار از شاخص‌های بسیار مهم خودکشی در میان زنان است. خودسوزی زنان در شرايط کنونی پيامهای زيادی به جامعه و جهان دارد. از جمله زنان ایران با آتش زدن خود ميخواهند بگويند که زنده گی یی که آنها در آن قرار دارند، يک جهنم واقعی است. بی ترديد زنده گی یی که آنها از سر ميگذرانند، هر لحظه اش سوختن و نابود شدن است و ازينرو آنان ترجيح ميدهند که يکبار بسوزند و نابود شوند تا هزاران بار. آنان ميخواهند اينرا نيز به ما بگويند که درين شرايط بيچاره و تنهايند. نه کسی بداد آنها می رسد و نه کسی به کمک آنها می شتابد. آنها خود را در بيدادگاهی بنام ایران می يابند که اکثريت باشندگان مرد آن بيرحم و سلطه گرند. همچنان خودسوزی آنها اين پيام بسيار مهم را نيز در خود دارد که ديگر حوصله تاريخی زنان ایران بسر رسيده و وجدانِ بيدار شده بيش ازين به آنها اجازه نميدهد که زنده گی را به هر قيمت و با هرخواری و بيعدالتی تحمل کنند. آخرين پيام آنان ميتواند پاسخ قاطع و دندان شکن به سياستمداران، ايدئولوگهای و ريزه خواران وطنی “جامعه جهانی” باشد که در برابرهر خواست در مورد آزادي و برابری زن به تيوری نسبيت فرهنگی و فرهنگ اسلامی توسل می جويند و زن ایرانی و شرقی را شايسته آزاد زيستن و برابربودن نميدانند. سياستمداران ایران بارها گفته اند و بعد ازين نيز تکرار خواهند کرد که مطالبات آزادی خواهی و برابری طلبی برای زنان ایرانی زياده خواهی غير واقعیست. ما ميدانيم که سفسطه بازی و لفاظيهای توخالی آنها بيشتر ريشه در منافع سياسی آنان دارد تا در واقعيت اجتماعی ایران. سياستمداران و صاحبنظران ایرانی که بيشتر از سه دهه با تمام ساز وبرگ اعم از روشنفکر و مذهبی در ایران حضور داشته اند، از واقعيت جامعۀ ایران به قدر کافی مطلعند، اما منافع شان مخصوصا درين شرايط با دفاع از حقوق زن در ایران جور در نمی آيد. مسأله ايکه تازه گی ندارد و بيش از سه دهه است که تمام دولتها و میدیای غرب با تمام امکانات از احزاب و گروههای اسلامی و زن ستيز در به دست گرفتن قدرت حمايت کرده اند. سياهروزی روزافزون زن ایرانی که حالا با خودسوزيها خود را ظاهر ميسازد، نتيجۀ بلافصل تبانی و “اتحاد مقدس” ارتجاع اسلامی و امپرياليسم در طول بيشتر از سه دهۀ اخير در کشور است. آخرين پيام زنان قهرمان و جان باختۀ ایرانی جدی و روشن است. آنان بيش ازين حاضر نيستند که زنده گی در اسارت مردان و بيعدالتیهای گوناگون و غير انسانی را تحمل نمايند. اين شايد اولين جرقه هایی از يک حريق گسترده یی باشد که امروز از گوشه و کنار ایران بمشاهده می رسد. آيا زنان با شهامت و آزاديخواه کشور با آتش زدن خود ميتوانند به جان سرد جامعۀ اسير و دربند ما نيز آتش بزنند؟ آيا اين زنان با خاگستر کردن خود زمينه را برای خاگستر شدن دشمنان آزادی زن در آينده نه چندان دور فراهم خواهند کرد؟ آزادی زنان و تامين حقوق برابر آنان با مردان که هر سال در 8 مارچ در سراسر جهان تجليل ميگردد، يک امر مهم اجتماعی و پيامد يک جنبش و حرکت بزرگ سياسی و اجتماعی در جامعه است. اين يک جنبش آزادي خواهی و برابری طلبی است که همه نيروها ی استثمارگر و استبدادی را به مصاف می طلبد. در ایران مشخصا جنبش آزادي خواهی و برابری طلبی به ويژه جنبش ازادي خواهی زنان بايد از سر نعش منحوس نيروها و نهادهای اسلامی و سنتی عبور کند. همانگونه که بدون جنبش آزادي خواهی زن حرکت برابری طلبی و آزادي خواهی در يک جامعه به طور کلی معنی ندارد، جنبش آزادي خواهی زنان در غياب جنبش برابری طلب و آزادي خواه عمومی تصوری محض و سرابی بيش نيست . يا به عبارت ساده و روشن، جنبش آزادي خواهانۀ زنان با جنبش سوسياليستی در يک پيوند عميق و ناگسستنی قرار دارد. شهلا وکیلی