جنبش زنان ایران در جستجوی هویت
مدرسه فمینیستی:سهیلا وحدتی
دوشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۸۹ - ۲۰ سپتامبر ۲۰۱۰ - ۰۶:۱۴
اسلامی یا سکولار: جنبش زنان بسرعت در گستره و عمق خواسته های خویش رشد می کند. طرح روشن خواسته های زنان از سوی همه نامزدهای ریاست جمهوری در آخرین دوره انتخابات ریاست جمهوری نشان داد که خواسته های زنان قابل انکار نیست. تظاهرات اخیر جنبش سبز نیز شاهد این واقعیت بوده که زنان یکی از مولفه های اصلی جنبش دمکراسی خواهی در ایران هستند.با رشد و گسترش جنبش زنان پرسش هایی درباره این جنبش - هم از بیرون و هم از درون آن - مطرح می شود. پرسش اصلی این است که هویت این جنبش چیست و از چه راهکارهایی استفاده می کند؟
آیا جنبش زنان در ایران می تواند در چارچوب حکومت اسلامی رشد کرده و نمونه ی جنبش برابری خواهی زنان در یک کشور مسلمان باشد؟
آیا همانطور که انقلاب اسلامی ایران الگوی حرکت برخی مسلمانان در کشورهای در حال توسعه شده است، جنبش زنان ایرانی نیز الگوی حرکت حق خواهی زنان مسلمان خواهد شد؟
و یا اینکه این یک جنبش حق خواهی است که ربطی به مذهب ندارد، هویت سکولار دارد و بنا به شرایطی گاه با مذهب شانه به شانه می شود، ولی مستقل از حرکت و هویت مذهبی است؟
نگاهی به شرایط جهانی
نگاهی به وضعیت جهان و رشد بنیادگرایی اسلامی در جهان که با انقلاب ایران شدت هم گرفته است دورنمای جنبش زنان ایران را جالب توجه تر می سازد. زنان ایران در حالیکه هنوز با حجاب فعالیت می کنند، در بیشتر عرصه های زندگی اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و حتی سیاسی وارد شده و هر روز جای خود را در ساختار جامعه بازتر می کنند.
رشد جنبش زنان از یک سو، و رشد جریان نواندیشی دینی و جنبش سیاسی اصلاح طلبی از سوی دیگر نوید پدیده جدیدی را می دهد که از درون همین حکومت بیرون آمده و به مبارزه با قلب بنیادگرایی اسلامی می پردازد.
زنان در کشورهای مسلمان از جنوب شرق آسیا گرفته تا بحرین و پاکستان، حرکت های حق خواهانه را - بویژه پس از کنفرانس پکن - شدت بخشیده و خواهان نقش جدی تر در زندگی اجتماعی هستند. بسیاری از این زنان اما هنوز در قید و بند قوانین و مقررات اسلامی قرار دارند و قربانی خشونت و تبعیض می شوند. در چنین شرایطی می توان به اهمیت این موج حرکت های جدید مقابله با بنیادگرایی در ایران پی برد که در تلاش است تا مفهوم اسلام را یک گام به پیش برده و از انحصار بنیادگرایی درآورد.
در این میان جنبش زنان بویژه دارای نقش پراهمیتی است چرا که با رشد و آگاهی خود می تواند در سطح بین المللی پیشگام و الهامبخش جنبش زنان در دیگر کشورهای منطقه و بویژه در کشورهای مسلمان باشد.
پیش از آنکه به جنبش زنان بپردازیم، اجازه دهید که ابتدا خیلی فشرده نگاهی به برنامه جمهوری اسلامی در ایران برای زنان بیندازیم و با توجه به آن ببینیم که اساسی ترین خواسته های زنان در ایران چیست.
تعریف جمهوری اسلامی از «زن مسلمان»
حکومت جمهوری اسلامی تلاش دارد تا الگوی «زن مسلمان» را برای دیگر کشورهای مسلمان ارائه کند و به دنیا نشان دهد که فرهنگ اسلامی حقوق زن را ضایع نمی کند، بلکه به او "شخصیت" می بخشد.
چهره ای که حکومت جمهوری اسلامی تلاش دارد از زن، یا بصورت ایده آل از «زن مسلمان» تعریف کند، زنی است که در صحنه فعالیت اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی پا به پای مرد حرکت می کند و با مشکلی روبرو نمی شود. اما این زن فاقد هویت جنسی است. یعنی asexual است. حجاب عاملی است که همه مظاهر جنس زن را می پوشاند، و زن را به موجودی بدون هویت جنسی در جامعه تبدیل می کند. در نتیجه، زن فاقد هرگونه حقوق جنسی است و در قراردادهای مربوط به رابطه جنسی، یعنی در قانون خانواده، نیز تقریبا سهمی ندارد.*
حقوق جنسی زن و حقوق زن در خانواده از سوی بنیادگرایان اسلامی در ایران از آغاز انقلاب نادیده گرفته شده است. جالب اینکه زنان جوان ایرانی از همان آغاز به شیوه های گوناگون به دنبال استفاده از حقوق جنسی خود بوده اند. و اکنون شاهد هستیم که مبارزه برای حقوق زن در خانواده به شکل گسترده و با برنامه توسط گروه های فعال زنان انجام می گیرد.
خواسته های زنان
تکیه گاه اصلی بنیادگرایی – تقریبا در همه مذاهب ابراهیمی – کنترل برروی بدن و رفتار جنسی زن است. بنیادگرایی در ایران نیز میدان اصلی نمایش قدرت خود را در کنترل برروی بدن زن پیدا می کند. قانون حجاب، قانون خانواده و قانون سنگسار همه برای اعمال کنترل بر روی رفتار جنسی زن است. طبیعی است که زنان در تلاش برای استفاده از حقوق بشر خود – از حقوق حنسی گرفته تا حقوق فردی در خانواده - در مقابل بنیادگرایان قرار می گیرند. از این رو، توانمندسازی زنان و رشد جنبش زنان در جهت مقابله با بنیادگرایی قرار دارد.
اما در کشورهایی که بنیادگرایان اهرمهای قدرت را در دست دارند، آیا مبارزه زنان برای بدست آوردن حقوق شان باید از آغاز همراه با مبارزه علیه بنیادگرایی باشد، یا اینکه زنان می توانند بدون رودررویی مستقیم با حکومت های مذهبی برای بدست آوردن بخش هایی از حقوق خویش به شیوه ی گام به گام مبارزه کنند؟
تلاش زنان جوان برای کسب هویت جنسی و حقوق جنسی خود بصورت فردی، نیمه پنهان و ناگفته در همه جا در جریان است. اما هنوز هیچ یک از گروه های زنان به صورت آشکار به دفاع از این حقوق نپرداخته اند و حتی صحبتی علیه حجاب اجباری براه نیافتاده است. به بیان دیگر، با اینکه این مبارزه به شیوه های گوناگون بروز می یابد، اما از آنجا که بدون برنامه ریزی و هماهنگی جمعی صورت گرفته و می گیرد، از نظر تئوریک چندان به این جنبه از مبارزه زنان پرداخته نشده و امید است که در آینده مورد بحث قرار گیرد. اما مبارزه برای کسب حقوق برابر در خانواده، بصورت آشکار و برنامه ریزی شده در جریان است. از این رو، زنان در نشست ها و گردهمایی های جمعی و پژوهش های فردی به بازبینی تجربه ها و درس گرفتن از مبارزه جمعی خویش در این زمینه می پردازند و در تلاش هستند که از زاویه نظری (تئوریک) نه تنها به بررسی عملکرد گذشته خود بنشینند، بلکه چراغی فرا راه آینده بسازند تا با تاکتیک و استراتژی بهینه وارد عمل شوند.در ادامه ی این نوشتار بحث روی شیوه های مبارزه با تبعیض حقوقی است که عموما بصورت آگاهانه، برنامه ریزی شده و جمعی صورت می گیرد.
هویت جنبش زنان
زنان کنشگر تا کنون از شیوه های مدنی برای آگاه سازی عمومی استفاده کرده و تلاش کرده اند از هرگونه تعامل و رویارویی با حکومت و یا استفاده از شیوه های سیاسی پرهیز کنند. اما با رشد میزان آگاهی عمومی، این نیاز احساس می شود که مبارزه باید به سطح بالاتری ارتقاء پیدا کند و برخی از خواسته های زنان در سطح سیاسی مطرح می شود. اکنون بررسی لایحه چندزنی در مجلس یکی از مواردی است که این ضرورت را بشدت ایجاب می کند.
آیا زنان باید به گفتگو با حکومت بپردازند، کارگزاران حکومتی را بطور مستقیم مخاطب قرار داده و لابی کنند، از هر امکانی برای گفتگو با مقامات و طرح و پیشبرد خواسته های خود استفاده کنند؟ و نکته ی مهم دیگر اینکه در صورت گفتگو با حکومت، آیا راه عملی این است که خوانش اسلامی از خواسته های خود را به حکومت ارائه کنند؟
این پرسش ها معمولا در دو راستا مطرح می شود: یک هویت حرکت، و دو استراتژی و تاکتیک، که بی ارتباط با هویت نیست.
پرسش هویت اینست که آیا حرکت برابری طلبانه زنان برای بقای خویش در چارچوب یک حکومت اسلامی باید به مذهب تکیه کند و برای خود هویت مذهبی بتراشد؟ یا اینکه می تواند مستقل و یا به بیانی، سکولار باقی بماند؟ از نظر استراتژیک پرسش این است که آیا جنبش زنان می تواند از تعبیرهای متفاوت از آیه های قرآن و تفسیرهای مترقی مذهبی سودجوید و خواسته های خود را پیش ببرد؟ از نظر تاکتیکی، آیا این درست است که زنان نزد فقها و مراجع مذهبی رفته و از آنها بخواهند که با استفاده از نفوذ خویش به وضعیت آنان کمک کنند؟
مشکل لابی و گفتگو با حکومت
وجود حکومت مذهبی مرز بین لابی با حکومت و لابی با مذهب را در فرهنگ مبارزه مخدوش کرده است. آنچه که در هرکشوری به عنوان لابی و ابزار پیشبرد خواسته ها و مبارزه توسط هرگروهی شناخته شده است و همه تلاش دارند از آن استفاده کنند، در ایران به خاطر ماهیت مذهبی حکومت، مورد بحث های طولانی و گاه فرسایشی میان کنشگران قرار می گیرد و ربط داده می شود به هویت جنبش، استراتژی، تاکتیک و حتی هویت فردی اشخاصی که مایل به دیدار با مقامات و لابی کردن هستند. این از آن روست که هویت و ماهیت طرف گفتگو – یعنی حکومت - بر محور و کانال گفتگو بشدت سایه می افکند و گفتمان را مذهبی می سازد، صرف نظر از اینکه موضوع گفتگو مسائل اجتماعی باشد، یا فرهنگی، یا حتی هنر و ادبیات. سایه افکنی طرف گفتگو که دست بالا را دارد تا بدانجا پیش رفته که برخی بیم آن دارند که این رنگ مذهبی گفتمان بر ماهیت خود آنها هم سایه بیافکند. پس برخی اصلا وارد گفتگو با حکومت نمی شوند.
نمونه: تجربه کمپین «قانون بی سنگسار»
آنچه من در اینجا مطرح می کنم نه فقط نتیجه ی مطالعه و پژوهش، بلکه همچنین فشرده ی گفتگوهایی با برخی زنان کنشگر ایرانی در داخل و خارج کشور است که از جمله تجربه ی رویارویی با پرسش هویت را در کمپین «قانون بی سنگسار» نیز در بر می گیرد.
برخی از این پرسش ها در کمپین «قانون بی سنگسار» برای ما بصورت جدی مطرح شد و می دانم که برای برخی کنشگران دیگر هم مطرح شده است. هنگامی که کمپین بسرعت و با موفقیت رشد کرد و در سطح بین المللی مطرح شد، سازمان های زنان و حقوق بشر از سراسر جهان ما را حمایت کردند. موفقیت کمپین به درجه ای رسید که برخی سازمان های بین المللی برای ادامه ی حمایت و گسترش این کمپین در سطح جهانی، بر آن شدند که با تعریف پروژه های مشخص در این رابطه، از نهادهای سازمان ملل متحد کمک مالی درخواست کنند تا به کمپین ما کمک کنند.
آنگاه این پرسش بطور جدی برای ما مطرح شد که آیا مسیرآینده ی کمپین در کنار سازمان های بین المللی حقوق بشر و حقوق زنان است که بطور عمده ریشه در غرب دارند، مثل «عفو بین الملل» و «برابری اکنون» که بر حقوق بشر زنان تاکید دارند؟ و یا اینکه باید با سازمان هایی مثل «زنان تحت قوانین مسلمانان» که برای تحقق حقوق زنان در کشورهای مسلمان کار می کنند، پیوند خواهرانه برقرار کرده و در پیوند با سازمان های مشابه در دیگر کشورهای مسلمان جبهه ای قوی در مقابل بنیادگرایی بنا سازیم؟
از نظر استراتژیک، از یک سو یاران کمپین «قانون بی سنگسار» ما را با فعالان مذهبی - حتی در کشورهای دیگر- آشنا کردند که با استفاده از منابع مذهبی ثابت می کردند که سنگسار در دوران پیامبر اسلام وجود نداشته و پیرایه نازیبایی است که بعدها به دین اسلام آویخته شده است، و از سوی دیگر عفو بین الملل در اسپانیا بیش از نیم میلیون امضا در حمایت از کمپین جمع آوری کرد.
یک پرسش استراتژیک خیلی مهم دیگر که در مقابل ما قرار گرفت این بود که آیا این کمپین در ادامه ی راه خویش و پس از توقف اجرای سنگسارها باید به مقابله با اعدام بر می خاست، یا مخالفت با مجازات های جسمانی زنان به خاطر رفتار جنسی آنها، که شامل شلاق و اعدام نیز می شد. درهر دو صورت، کمپین قوانین مذهبی را به چالش می کشید. در حالت اول به جبهه ی گسترده با اعدام می پیوست، و در حالت دوم جبهه ی جدیدی را در مقابله با قوانین زن ستیز بنیادگرایی مذهبی می گشود.
از نظر تاکتیکی، یاران کمپین «قانون بی سنگسار» که در متن کمپین نبودند ولی جداگانه و در حاشیه به این کمپین کمک می کردند، از جمله رسانه ها به دنبال جمع کردن امضا و فتوا از برخی فقها و مراجع مذهبی بودند که اجرای سنگسار را منع می کردند.
از سوی دیگر، مردان مبارز اصلاح طلب مانند عیسی سحرخیز به یاری کمپین شتافته و در کنار فریده غیرت، مینو مرتاضی و رزا قره چولو به حقیقت یابی پیرامون سنگسار و مقابله با آن پرداختند.
این توضیحات برای این است که تاکید شود این پرسش هویت برای جنبش زنان یک پرسش مجرد و آکادمیک نیست. بلکه این پرسش عمده ای است که در عمل برای کنشگران حقوق زنان مطرح بوده و هست و تقریبا در هر گامی از عمل گریبانگیر فعالان زن است. و البته نداشتن پاسخ مناسب گاه واقعا به مانع بزرگی برای حرکت به جلو تبدیل می شود و یا حرکت را به بیراهه می برد.
شکل مجرد پرسش
پرسش اینست که آیا جنبش زنان در ایران باید تلاش کند تا حقوق خود را با استراتژی سکولار «حقوق زن حقوق بشر است» بدست آورد، بدین معنا که جدای از اینکه اسلام و یا حکومت اسلامی چه تعریفی از حقوق زن ارائه می دهد، بر تعریف های شناخته شده بین المللی پافشاری نموده و حقوق بشر زنان در همه ی زمینه ها را راهنمای عمل خود قرار دهد. یا این که می تواند در این راستا که «حقوق زن در چارچوب اسلام قابل تحقق است» حرکت کند؟ که در این صورت در حقیقت به گونه ای هویت اسلامی برای خود می پذیرد.
گروه های مختلف زنان در ایران پاسخ های متفاوتی به این پرسش دارند. جالب اینکه خانم شیرین عبادی با اینکه هیچگاه بر تعریف های مذهبی تکیه نکرد و بر حقوق بشر پای می فشرد، همواره بیان کرده که به اسلام اعتقاد دارد و حقوق زن در چارچوب اسلام قابل تحقق است. ایشان نمونه بارزی از تلاش برای آشتی دادن این دو گفتمان است.
نکته قابل توجه اینجاست که این پرسش فقط در میان زنان باورمند به دین اسلام مطرح نیست. بلکه پرسش درباره ی هویت جنبش حق طلبانه زنان است که می تواند مستقل از هویت تک تک زنانی باشد که این جنبش را می سازند. یعنی کنشگران زن می توانند خود به دین و مذهب و اسلام اعتقاد داشته یا نداشته باشند، اما از آنجایی که دریک حکومت اسلامی و با قوانین و مقررات اسلامی زندگی می کنند، از استدلال مذهبی برای بیان خواسته های خود استفاده کنند و در چارچوب استدلال شرعی و فقه اسلامی خواسته های خود را به پیش برند. و این پرسشی است که برای بسیاری مطرح است: آیا بهتر نیست به شیوه پراگماتیک عمل کرده و از توجیه مذهبی برای پیشبرد خواسته های خود استفاده کنیم؟
دلایل طرفداران حرکت با توجیه مذهبی
دلایلی را که طرفداران حرکت با توجیه مذهبی ارائه می کنند، می توان از نظر عملی به دو دسته تقسیم کرد. یک، در رابطه با حکومت و دیگر در رابطه با مردم. در زیر نگاهی گذرا به هر دو دسته از این دلایل می اندازیم. در ضمن، گذشته از دلایل عملی یک دلیل نظری و تئوریک نیز در این راستا مطرح می شود که بطور خلاصه به آن اشاره خواهد شد.
یک - در رابطه با حکومت
حاشیه امنیتی: در جمهوری اسلامی ایران رنگ و لعاب اسلامی اولین حفاظ موثر در مقابل ضربه های حکومتی و غیرحکومتی است. کنشگرانی که با ظاهر مذهبی و/ یا با استفاده از گفتمان مذهبی وارد میدان می شوند کمتر با مهر و انگ مخالف و ضد حکومت و تهدید امنیت ملی روبرو خواهند شد.
لابی: استفاده از گفتمان مذهبی راه را برای لابی کردن با مسئولین حکومتی و نهادهای قدرت هموارتر می سازد. از زنان نماینده مجلس گرفته تا دفاتر آیات عظام راحت تر می توانند مورد تماس و خطاب مستقیم قرار گرفته و از آنان تقاضای همراهی و پشتیبانی شود.
فشار بین المللی بر حکومت: زنان ایرانی در همکاری با سازمان های خواهر در دیگر کشورهای مسلمان می توانند به افشای موارد نقض شدید حقوق زنان در دیگر کشورهای مسلمان پرداخته و حکومت را تحت فشار قرار دهند تا به خواسته های آنان پاسخ دهد. این از آن روست که حکومت جمهوری اسلامی ایران بشدت تلاش دارد تا با دیگر کشورهای رو به توسعه روابط خود را بهبود سازد و از این رو به وجهه ی خود در دیگر کشورهای مسلمان اهمیت می دهد، ولی از آنجایی که با امریکا رابطه ندارد و کم و بیش مورد خشم و تحریم اقتصادی اروپاست، به قضاوت غرب اهمیت چندانی نمی دهد. بطور نمونه، در کمپین «قانون بی سنگسار» دست ما در امریکا واقعا بسته بود زیرا جلب توجه عمومی در اینباره پیامد سودمندی نمی توانست داشته باشد و حتی ممکن بود به فشار بیشتر برای حمله نظامی به ایران بیانجامد که البته ما با آن مخالف بودیم. از این رو نتوانستیم کمک موثری از سازمان های زنان در امریکا بگیریم.
مخالفت موثر با بنیادگرایی: از آنجایی که قدرتمندترین میدان عمل بنیادگرایان محدود کردن حقوق زنان است، خوانش نوین در راستای حقوق زنان از اسلام گامی پیشروانه است که می تواند در مقابل خوانش بنیادگرایان از اسلام بایستد. شکستن سد اقتدار بنیادگرایان و تغییر قوانین نابرابر و زن ستیز، راه را برای رفرم اجتماعی و سیاسی هموار می سازد.
دو - در رابطه با مردم
همخوانی با گرایش مذهبی مردم: اکثر مردم ایران مسلمانند و رشد باورهای مذهبی در دوران حکومت جمهوری اسلامی بویژه افزایش یافته است. استفاده از مذهب راحت ترین راه گفتگو با قشرهای وسیع زنان است بدون اینکه نیازی به استدلال تئوریک و روشنگری وجود داشته باشد.
چشم انداز گسترش جنبش زنان: حوزه های علمیه خواهران و نهادهای وابسته و مشابه آنها در دوران حکومت جمهوری اسلامی رشد فراوانی داشته است. اندیشه های برابری خواهانه می تواند در میان زنان مسلمانی که فرصت گردهمایی و مطالعه در این نهادها را دارند بسرعت رشد یابد و حتی توسط برخی زنان در حوزه های علمیه مورد بررسی قرار گرفته و مبانی تئوریک جدیدی را درباره حقوق زنان در دین اسلام وارد سازد همانطور که این تلاش اکنون توسط اصلاح طلبان در زمینه دمکراسی خواهی آغاز شده است. افزون بر آن، زنانی که امروز در حوزه علمیه تحصیل می کنند فردا در ارتباط بسیارگسترده تر با مردم هستند و می توانند در ترویج افکار مترقی در میان زنان نقش موثری ایفا سازند.
رشد همکاری با فمینیست های خارج از کشور: حکومت جمهوری اسلامی بشدت نگران تلاش های غرب برای براندازی نرم است. از این رو، هرگونه همیاری و همکاری میان فمینیست های داخل و خارج کشور را زیر نظر دارد. انجام پروژه های مشترک، بویژه اگر منابع مالی آن در غرب باشد، بشدت پرسش برانگیز بوده و حتی پیگرد قانونی بدنبال دارد. اما همیاری و همکاری میان فمینیست های مسلمان و پروژه های مشترک با سازمان های فمینیستی در کشورهای مسلمان چندان حساسیت برانگیز نیست. از این رو، تبادل تجربه و بحث و پروژه های مشترک با فمینیست هایی که در کشورهای در حال توسعه – بویژه مسلمان - فعال هستند تقریبا بدون دشواری می تواند در ایران عملی شود.
همکاری با زنان در دیگر کشورهای مسلمان: از آنجایی که بسیاری از زنان در دیگر کشورهای مسلمان نیز با مشکل نفی حقوق خویش توسط بنیادگرایی روبرو هستند، زنان ایرانی می توانند همکاری گسترده ای با نهادها وسازمان های خواهر در دیگر کشورهای مسلمان داشته باشند و از تجربیات آنها استفاده کرده و مبارزه را در سطح گسترده تری به پیش برند. یکی از نمونه های مشترک در برنامه کار زنان در بسیاری از کشورهای مسلمان حق طلاق برای زن و یا حق تابعیت برای کودک از طریق مادر است. حق تابعیت در حال حاضر فقط از طریق پدر به کودک می رسد. زنان ایرانی که بویژه با مردان افغانی ازدواج می کنند بشدت با این دشواره روبرو هستند. زنان در کشورهای دیگر، از بحرین گرفته تا لبنان، برای این خواسته تلاش می کنند که همکاری میان زنان در این کشورها می تواند نتایج مثبتی برای آنان دربر داشته باشد.
هم نیروزایی گروه های زنان: کنار گذاشتن اختلافات درباره مبانی عقیدتی و گفتگو درباره راهکارهای عملی پیشبرد امر حقوق زنان در حکومت اسلامی باعث می شود که زنان به جنبه های عملی گفتمان سازی برای جلب توجه حکومت اسلامی به مسائل زنان بپردازند و اینگونه کنار گذاشتن عقیده های شخصی به اتحاد قشرهای گوناگون زنان می انجامد و باعث افزایش نیروی زنان می گردد.
سه – در رابطه با تئوری
رشد فمینیسم بومی: با رشد فمینیسم در میان زنان با فرهنگ های گوناگون، کمتر کسی پیدا می شود که به خود اجازه دهد تعریف خاصی از فمینیسم ارائه دهد. فمینیسم غربی که مطابق با خواسته ها و نیازهای زنان غربی شکل گرفته است را نمی توان به کشورهای شرقی وارد کرد. زنان هر کشوری باید بر اساس نیازهای خود تئوری فمینیستی لازم را برای مبارزه عملی خود بسازند. و امروزه میدان فمینیسم به اندازه ای گسترده است که حتی واژه «فمینیسم اسلامی» نیز در آن گنجانده شده است و باکی نیست اگر تلاش کنیم و بتوانیم با گفتمان مذهبی بحث های فمینیستی را به پیش ببریم.
دلایل طرفداران حرکت سکولار
طرفداران حرکت سکولار نیز در موارد عملی در رابطه با حکومت و مردم یک سری دلایل خود را مطرح می کنند ضمن اینکه دلایل تئوریک نیز برای توجیه کار خود و پیشبرد نظریه فمینیسم بومی در ایران دارند. اما افزون بر آن، یک دلیل عمده دیگر نیز وجود دارد که آن شرط صداقت در رابطه با خود و دیگران است و اینکه فشار حکومتی نباید صداقت را که هم لازمه ی زندگی شخصی فرد و هم در پیشبرد امر جمعی ضروری است، قربانی سازد.
در رابطه با خود
صداقت و احترام به خود: آیا می توان بدون دفاع از حقوق عقیدتی خویش به دفاع از حقوق دیگران برخاست؟ برخی مایل نیستند مذهب حاکم را حتی به عنوان هویت عاریتی خود در میدان مبارزه بپذیرند. برخی اصولا باور مذهبی ندارند، برخی دیگر باور مذهبی دارند اما مذهب را امری خصوصی می دانند و آن را در فعالیت اجتماعی خویش دخالت نمی دهند و با قطب نمای حقوق بشر زنان به کار خود ادامه می دهند. انکار هویت خویش و پذیرش هویت عاریتی در مبارزه، آنهم به خاطر خوشایند حکومت، از نظر هویت فردی و عملکرد شخصی برای برخی افراد دشوار و برای برخی دیگر غیرقابل قبول است.
نفی اعتبار خویش: استفاده از توجیه مذهبی در حقیقت به نوعی انکار اعتبار کار خویش نیز هست. حافظه ی تاریخ چگونه هویت زنان سکولار و مبارزه آنان را به خاطر خواهد سپرد وقتی که خود آنان در پی انکار هویت خویش برآمده اند؟ اعتبار گرفتن به خاطر کار فقط پاداش کار نیست، بلکه هم اعتبار فردی و هم اعتبارجمعی در ادامه ی کار و در گام های بعدی مبارزه ضرورتی جدی است که خیلی به کار می آید و این چیزی نیست که بسادگی بتوان آن را به داو گذاشت.
در رابطه با حکومت
بی تاثیری سپر امنیتی مذهب: جمهوری اسلامی ایران نشان داده که ماهیت هر حرکتی را ورای رنگ و لعاب آن بسرعت شناخته و اگر آن را به زیان حکومت تشخیص دهد، در صدد سرکوب آن برمیآید. در شرایط کنونی، اصلاح طلبان و برخی مقامات برجسته مذهبی را می بینیم که زمانی خود از ستون های اصلی این رژیم بوده اند اما امروز بشدت سرکوب می شوند و مذهبی بودن مانع سرکوب شان نشده است.
لابی: تجربه نشان می دهد که گفتمان مذهبی برای گفتگو با حکومت و یا فشار آوردن به آن ضروری نیست. زنان توانستند حداقل سن ازدواج برای زن را که شرع ۹ سال هجری مقرر کرده بود، به ۱۳ سال شمسی افزایش دهند و در تلاشند که آن را بالاتر نیز ببرند. هنگامی که برخی فعالان کمپین «یک میلیون امضا» دستگیر و زندانی شدند، برخی زنان برای آزادی آنان لابی کردند و این زنان آزاد شدند. از سوی دیگر، «قانون بی سنگسار» موفق شد حکومت جمهوری اسلامی را تا آنجا در انجام شرعیات ضد زن به عقب نشینی وادارد که در لایحه پیشنهادی قانون مجازات اسلامی گفته شده است که سنگسار اگر موجب «وهن» اسلام می شود، نباید اجرا گردد. نمایندگان مجلس، صرف نظر از اینکه به آنها رای داده باشیم یا نداده باشیم، نمایندگان ما در مجلس هستند و موظف هستند که به خواسته های ما گوش دهند. لابی حق شهروندی هر فرد یا گروهی از شهروندان است و می تواند بصورت مستقیم و بدون حاشیه پردازی های دینی انجام پذیرد.
فشار بر حکومت: اما مهمتر از گفتگو با حکومت، اعمال فشار بر حکومت است. زنان به عنوان یک نیروی بزرگ اجتماعی می توانند راههای اعمال فشار را بیابند. حق رای زنان یکی از راههای اعمال فشار سیاسی آنان است. نیز هنگامی که یک خواسته ی مشخص اجتماعی توسط جمعی از شهروندان مطرح شود، فشار به حکومت ایجاد می شود و حکومت خواه ناخواه در نهایت متناسب با فشار ناشی از این خواست اجتماعی مجبور به پاسخگویی خواهد شد.
نکته مهم: حکومت جمهوری اسلامی یک حکومت پراگماتیک است. برای درک جنبه ی پراگماتیک این حکومت کافی است که به قانونی کردن سقط جنین در موارد خاص توجه کنیم و آن را با واکنش کلیسای کاتولیک مقایسه کنیم، که اصلا قابل مقایسه نیست! حکومت جمهوری اسلامی یک حکومت سیاسی است و مانند هر حکومت سیاسی دیگری تابع قوانین کنش و واکنش اجتماعی و سیاسی است. بنابراین توجیه مذهبی چندان ضرورتی ندارد و فشار اجتماعی است که تاثیرگذار است.
کمک به توجیه استبداد مذهبی: استفاده از توجیه مذهبی برای بیان خواسته های زنان در راستای مشروعیت بخشیدن به حکومت مذهبی است. حکومت مذهبی گفتمان مذهبی را در همه عرصه ها تحمیل کرده است. خواسته های زنان بخشی جدایی ناپذیر از خواسته های دمکراتیک مردم ایران است. تحقق حقوق زنان شرط گذار به دمکراسی است. حال تزئین کردن این خواسته ها به شرع، نوعی عقب نشینی از خواست گذار به دمکراسی و جدایی دین از حکومت است.
کمک به تبلیغات حکومتی: استفاده از توجیه و نماد مذهبی در توجیه برحق بودن خواسته های زنان تا حدودی به نماد «زن مسلمان» که برساخته جمهوری اسلامی است، صحه می گذارد. جمهوری اسلامی ادعا می کند که زن مسلمان هیچ چیزی در حکومت اسلامی کم ندارد و به همه حقوق خویش می رسد. حال اگر نیروهای سکولار نیز با گفتمان اسلامی وارد میدان شوند، نه تنها هرگونه پیروزی آنان به حساب پیروزی زن مسلمان گذارده می شود، بلکه حتی حضور آنان تایید بزرگی بر حضور فعال زن مسلمان در جامعه است.
کمک به سرکوب مذهبی: حکومت جمهوری اسلامی "در چارچوب اسلام نبودن" را سلاحی ساخته است که بر فرق مخالفین خویش می کوبد. ما باید به جای اینکه در چارچوب آن حرکت کنیم، به تدریج آن را خلع سلاح نموده و مبارزه بدون استفاده از گفتمان مذهبی و چارچوب اسلامی را رایج سازیم.
در رابطه با مردم
رشد آگاهی در میان زنان و مردان: درست است که اکثریت مردم ایران مسلمان هستند و رشد باورهای مذهبی در دوران حکومت جمهوری اسلامی بویژه افزایش یافته است، اما واقعیت این است که نیازی به استفاده از مذهب برای گفتگو با قشرهای وسیع زنان در مورد حقوق شان نیست. شاید در جامعه ای مذهبی که اکثر زنان بیسواد هستند، مثل افغانستان، کنشگران برای آشنا ساختن زنان با حقوقشان از طریق گفتمان مذهبی راحت تر کار خود را پیش برند، اما در ایران بیش از هشتاددرصد زنان باسواد هستند و تجربه ی انقلاب و رشد شهرنشینی، زنان را با بسیاری از مفاهیم سیاسی و اجتماعی و حقوقی آشنا ساخته است. در مورد اکثر این زنان، همانطور که تجربه کمپین یک میلیون امضا نشان می دهد، شاید تنها فرموله کردن خواسته ها به زبان حقوقی برایشان کافی باشد. رشد آگاهی عمومی در باره مسائل زنان بقدری موفق بوده که مردان نیز بصورت فعال به کمپین های زنان می پیوندند.
تاثیرگذاری هنر: در ایران کنونی هنر نقش بسیار قابل توجهی را در طرح مسائل اجتماعی و بیان خواسته های زنان ایفا می کند. زنان با استفاده از فیلم، تئاتر، شعر، موسیقی، نقاشی و ادبیات به رشد اندیشه و هنر کمک کرده و برای خود جا باز کرده و هویت خود را تثبیت می کنند. زنان با مطرح کردن خود، جایگاه خود در جامعه و خواسته های خود را به عنوان شهروندان برابر نیز مطرح می کنند و در هیچ یک از این عرصه ها از مذهب یاری نگرفته اند.
تجربه زنان از مذهب: در برخی کشورها مثل مصر، حکومت اسلامی بر سرکار نیست بلکه جنبش ضد استبدادی به شکل جنبش مذهبی بروز می کند و برای زنان نیز جذابیت دارد. از این رو، برخی زنان تحقق خواسته های خود را در مذهب می بینند. اما آیا خواست واقعی زنان فعال کشور ما این است که حتما در چارچوب اسلامی به مبارزه برای حقوق خویش ادامه دهند؟ در ایران یک حکومت مذهبی برسرکار است و در نتیجه، تبعیض علیه زنان قانونی شده است. این تجربه ی منفی و فشار قوانین نابرابر و زن ستیز شرعی باعث شده که زنان باور خود به نجات بخش بودن دین در این دنیا را از دست بدهند. زنان مسلمان ایرانی گرچه قواعد و اصول دین را برای رستگاری در زندگی فردی و آخرت رعایت می کنند، اما در زندگی روزمره خواهان حق ارث برابر، حق طلاق و سهم برابر با مردان از زندگی هستند.
هم نیروزایی: در مبارزه برای حقوق برابر، زنان با وجود اختلافات عقیدتی، از اصولگرا تا اصلاح طلب و رادیکال، در عمل به اختیار و اجبار در کنار هم قرار می گیرند. تجمع زنان در مقابل دانشگاه تهران در خرداد ۱۳۸۴، جمع های هم اندیشی زنان، و اتحاد موثر زنان از قشرها و گروه های عقیدتی گوناگون در مخالفت با لایحه چندزنی نمونه هایی از اینگونه اتحاد در عمل به خاطر برنامه مشترک است که نیاز به اتحاد عقیدتی ندارد.
همکاری با زنان در دیگر کشورها: واقعیت این است که ما وجوه فرهنگی مشترک فراوانی با دیگر کشورهای مسلمان، از عرب گرفته تا افریقایی یا خاور دور، نداریم. شاید برقراری شبکه همکاری میان زنان ایرانی و کشورهای همجوار و همسایه عملی تر و پربارتر باشد، تا همکاری میان زنان کشورهای مسلمان. اما این پیوند با غرب از طریق ترجمه کتابها و فیلم و تلویزیون و اینترنت برقرار شده است. ادامه ی سیل مهاجرت روشنفکران و قلم به دستان به کشورهای غربی، به پیوند ارتباطی با غرب از طریق اینترنت و نشریات و گفتگو کمک کرده است. این گروه حلقه پیوند و آشنایی بیشتر زنان ایرانی با فمینیسم غربی هستند. اگر کشورهای مسلمان در نقض حقوق زنان به بهانه ی اسلام وجه مشترک دارند، زنان همه ی کشورهای جهان در مبارزه برای حقوق خویش وجه مشترک دارند. صرف نظر از عقیده ی زنان یا عقیده ی حکومت ها این وجه مشترک مبارزه در میان زنان همه کشورها همواره وجود داشته و خواهد داشت. نکته مهم دیگر اینکه پیوندهای فراملیتی ما لزوما نباید تابع روابط خارجی حکومت ها باشد.
برخورد صادقانه و شفاف: نداشتن صداقت و شفافیت در برخورد با مردم – مانند استفاده ابزاری از مذهب - در دراز مدت به اعتبار فردی و جمعی و در نتیجه به مبارزه لطمه می زند حتی اگر در کوتاه مدت مسیر را اندکی هموارتر سازد. زیرا مردم در دراز مدت به این نتیجه می رسند که یا این افراد دروغگو هستند که ماهیت و هویت خود را انکار کرده اند، یا اینکه مردم را نادان و احمق تصور کرده اند. اعتماد مردم را با صداقت و شفافیت می توان بدست آورد. اگر نیازی به هویت عاریتی و استفاده از توجیه مذهبی در مقابل حکومت ضروری به نظر آید، می توان با شفافیت به این موضوع اشاره کرد که این هویت عاریتی به خاطر مصلحت و به گونه ای موقتی اختیار شده و برای گفتگو با حکومت است.
در رابطه با تئوری
فمینیسم بومی: امروز بسیاری از زنان مسلمانی که به حقوق برابر باور دارند و فمینیست هستند، به نادرست «فمینیست های اسلامی» خوانده می شوند در حالیکه بسیاری از آنان مسلمان های فمینیست هستند. یعنی زنان مسلمانی که به فمینیسم عقیده دارند. متاسفانه تبلیغات بر علیه اسلام و مسلمانان بقدری شدید بوده است که گویا مسلمانان باید برای دفاع از خویش گویش بشردوستانه و فمینیستی ارائه دهند و حتی «فمینیسم اسلامی» هم بسازند. مگر در هندوستان "فمینیسم هندویی" یا "فمینیسم بودایی" داریم که زنان از آن طریق به حقوق خود دست یابند؟ به جای آنکه یک فمینیسم جعلی تحت فشار حکومت ها برای خود بسازیم، بهتر است که باتوجه به شرایط بومی فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کشورمان، هم هدف های مبارزه زنان و شیوه های مناسب مبارزه جمعی را تعریف کنیم و به این ترتیب فمینیسم بومی واقعی خود را بسازیم.
زیان هویت تحمیلی یا عاریتی: از آنجایی که در نهایت هویت واقعی است که باید ساخته شود و کار درازمدت براساس آن انجام پذیرد، ساختن هویت عاریتی یا تحمیلی در واقع آسیبی است که به ساختن هویت واقعی در دراز مدت می رسد. این آسیب دو جنبه دارد. یک جنبه از آسیب در مرحله اول تلف کردن انرژی است که باید صرف هویت سازی واقعی شود ولی صرف هویت تحمیلی می شود. جنبه دیگر در مرحله بعدی است که روشن ساختن هویت واقعی و بازسازی آن نیازمند توهم زدایی و زدودن رسوبات هویت تحمیلی یا عاریتی است.
نو اندیشی دینی: با اینکه نواندیشی دینی در ایران خیلی رشد کرده، ولی کمکی به جنبش زنان نکرده و نه تنها از نظر تئوریک راهی جلوی پای زنان نگشوده است، بلکه یا مسائل زنان را نادیده گرفته و یا همواره چندگام عقب بوده است. ما شاهد هیچگونه گفتمان نوین حقوق زن در اسلام نیستیم. از سوی دیگر می بینیم که زنان هیچ نقشی در پیشبرد گفتمان های نواندیشی دینی ندارند و علاقه ای به آن نشان نمی دهند.
ضرورت ادامه بحث و انتقال تجربه
امید است که این بحث گسترده تر شود و دوستان دیگر نیز نظرات خود و همچنین تجربه ها و پژوهش ها و بحث ها و تصمیم گیری های خود را از زاویه های گوناگون مطرح کنند و این برخورد نظرات و بحث ها از دیدگاه های گوناگون ما را به آنجایی برساند که فمینیسم بومی را پیش ببریم و با قطب نمای درستی حرکت کنیم تا دچار چرخش های ناگهانی در تندبادهای حوادث اجتماعی و سیاسی نشویم. گاه شرایط چنان می شود که مساله جدی درمیان است و بحث و کنکاش و هم اندیشی می طلبد، اما فرصت نیست! روند جریانات یک گام پیشتر از ما حرکت می کند و ما را به دنبال خود می کشاند. اگر این بحث های دیدگاهی را در هنگامی که فرصت هست مطرح کنیم و به یک سری نتیجه گیری های قابل قبول برای خودمان برسیم، سربزنگاه غافلگیر نمی شویم و آمادگی بیشتری برای تصمیم گیری های فردی و جمعی درباره ی جهت گیری گام های آینده مان داریم. و این هم تجربه دیگری است از کمین «قانون بی سنگسار» که ما پیشینه و زمینه ی خیلی از بحث های لازم را نداشتیم، شاید به این دلیل که هنوز در سطح وسیع تر مطرح نشده بود و در میان زنان ایرانی داخل و خارج کشور به اندازه کافی مورد بحث قرار نگرفته بود، و متاسفانه هنوز هم مورد بحث قرار نگرفته است.
دستاورد تجربه کمپین «قانون بی سنگسار» در نجات جان برخی افراد از سنگسارو گامی به پیش جهت تغییر قانون خلاصه نمی شود. بلکه درس هایی که فعالان در طول این کمپین آموخته اند نیز درس هایی است که شایسته است به جنبش زنان منتقل شود. کمپین «قانون بی سنگسار» به سازمان «زنان تحت قوانین مسلمانان» سپرده شد و در داخل ایران به انفعال کامل کشانیده شد.سازمان زنان تحت قوانین مسلمان که قرار بود این کمپین را رشد دهد و فراملیتی سازد بر خلاف آنچه انتظار می رفت لبه تیز این کمپین را کند و بی اثر کرد و آن را چنان به خاموشی سپرد که بنیادگرایان حکومت هم نمی توانستند به این سرعت کمپین قانون بی سنگسار را خاموش سازند. *** از همین روست که درمیان گذاشتن تجربه ها و شرکت در بحث های گسترده و شفاف نظری و گاه مجرد درباره استراتژی مبارزه ضروری است تا احتمال لغزش های ناگهانی و تصمیم گیری های نادرست را به حداقل برسانیم و روند پیشرفت مداوم مبارزه حق طلبانه زنان را تا آنجا که به توان و تصمیم گیری های خود ما مربوط می شود، در حد امکان تضمین کنیم.
نقش حکومت مذهبی در تحمیل هویت
پرسشی که پیش روی بسیاری از کنشگران زن در ایران قرار دارد در واقع حتی خود هویت مذهبی نیست، چرا که بسیاری از زنان کنشگر اعتقادی به اینکه حقوق زن را باید و لزوما در چارچوب مذهب بدست آورد، ندارند. بلکه پرسش اصلی درباره میزان استفاده از مذهب برای رسیدن به حقوق خویش است. استفاده از مذهب یعنی تعبیر آیه های مذهبی به نفع حقوق زنان، یعنی لابی کردن با مسئولین با نفوذ در حوزه حکومت مذهبی و بطور خلاصه، یعنی با زبان مذهب به جنگ نابرابری و استبداد رفتن. نکته مهم این است که این پرسش فقط در میان زنان باورمند به دین اسلام مطرح نیست. بلکه پرسش درباره ی هویت جنبش حق طلبانه ی زنان است که می تواند مستقل از هویت تک تک زنانی باشد که این جنبش را می سازند. یعنی کنشگران زن می توانند خود به دین و مذهب و اسلام اعتقاد داشته یا نداشته باشند، اما از آنجایی که دریک حکومت اسلامی و با قوانین و مقررات اسلامی زندگی می کنند، از استدلال مذهبی برای بیان خواسته های خود استفاده کنند.
متاسفانه شرایط کار در ایران بقدری دشوار شده است که دیگر حتی برای خود کنشگران هم روشن نیست که با چه هویت واکنشی فعالیت می کنند. هنگامی که خاتمی بر سر کار است، هویت سکولار پررنگ تر می شود، و هنگامی که بنیادگرایان دست بالا را دارند، توجیه مذهبی ضرورت پیدا می کند.
آیا هویت مذهبی که در بخشی از جنبش زنان به چشم می خورد یک هویت اصیل است؟ یا اینکه هویت عاریتی است که به خاطر شرایط سرکوب تحمیل شده است؟ آیا اگر تهدید دائمی وجود نداشت، و فضایی برای بیان آزاد خواسته های زنان و فعالیت آنان وجود داشت، تعبیرهای مذهبی در زمینه ی توجیه خواسته های زنان کاربردی در جامعه می یافت؟
شاید جدا کردن مفهوم حکومت و مذهب راهگشا باشد و زنان بدون وارد شدن به حوزه مذهب بتوانند راحت تر با حکومت گاه لابی و گاه مبارزه کنند.
نتیجه گیری
استفاده از توجیه مذهبی در دفاع از حقوق زنان بطور عمده و فقط در گفتگو با حکومت است که مطرح می شود. تجربه کمپین یک میلیون امضا و قانون بی سنگسار نشان می دهد که نیروهای مدافع حقوق زنان در گفتگو با مردم نیازی به توجیه مذهبی احساس نکرده اند. مبارزه علیه اعدام نیز که در حال حاضر به تدریج به یک حرکت جدی تبدیل می شود با وجود مخالفت جدی برخی از نیروهای مذهبی راه خود را پیش می برد.
شاید اگر صد سال پیش این گفتمان در کشور ما مطرح می شد، تاثیرگذار بود. اکنون شاهد یک موج نوین به اصطلاح "فمینیسم اسلامی" هستیم که ظاهرا در برخی کشورهای مسلمان پا گرفته، ولی در واقع توسط آکادمیسین هایی که در کشورهای غربی زندگی می کنند دارد تئوریزه می شود. تئوری فمینیسم اسلامی به عنوان یک جبهه مبارزه با بنیادگرایی اسلامی یا به اصطلاح غربی ها "اسلام سیاسی" مورد تشویق غربیها قرار گرفته و از سوی آنها حمایت می شود و از همین روست که غلیظ ترین فمینیسم اسلامی در امریکا و اروپا به چشم می خورد. تقلید از این موج و پذیرش این مفهوم، زنان ایرانی را به جایی نمی رساند. گفتمان حقوق زنان بیش از یک سده است که در جهان مطرح شده و همواره در چارچوب حقوق فردی و حقوق شهروندی مطرح شده و گاه حتی همراه با شکستن تابوهای کهنه فرهنگی و سنت های مذهبی بوده است. در سطح جهان نیز گفتمان حقوق بشر زنان است که درحال حاضر بیشترین تاثیرگذاری و رشد را داراست. استفاده از نقاب مذهبی برای حقوقی که حقوق بشر ماست و هیچ نیازی به توجیه و توضیح ندارد، حتی بصورت موقتی و تحت فشار حکومت ها نیز نادرست است.
فعالان جنبش زنان در ایران با شرایط سخت و دشواری روبرو هستند. آنان نه تنها برای حقوق زنان مبارزه می کنند، بلکه باید هرآن مواظب باشند که خود گرفتار نشوند و یا حرکتی را که آغازکرده اند سرکوب نشود. متاسفانه در گیرودار شرایط بسیار بحرانی درون کشور که قابل پیش بینی نیست، همه ی حرکت ها نمی تواند سنجیده باشد، و همه ی تصمیم ها حاصل بحث منطقی و نتیجه گیری از روی دلیل و برهان نیست چرا که اصولا فرصت زمانی و مکانی برای چنین بحث هایی فراهم نیست. جنبش زنان اما همچنان ادامه دارد و برخی از زنان در چارچوب اسلامی کار می کنند. اما پرسش اینجاست که این حرکت آیا گزینه ی اختیاری آنان بوده است؟ و یا اینکه این انتخاب ناشی از ضرورت و شرایطی است که حکومت به زنان تحمیل کرده است.
زنان اصولگرا به میل خویش از خاستگاه اسلامی حرکت می کنند. از سوی دیگر، برخی از زنان سکولار هستند که مصمم اند به فعالیت خود به شیوه ی سکولار و بدون هیچگونه دستاویز مذهبی ادامه دهند. در میان این دو گروه اما بسیاری از زنان فعال در کشور ما هستند که بصورت فردی و یا گروهی فعالیت می کنند و هرروزه با پرسش های بسیاری درباره ی شیوه های عمل پراگماتیک و استراتژی و تاکتیک موثر روبرو هستند و در میان دو هویت مذهبی و سکولار در نوسان و تردید هستند.
طبیعی است که زنان در حرکت برای بدست آوردن حقوق بشر خود می توانند و باید از همه امکانات موجود استفاده کنند. همراهی و همیاری با زنان مذهبی و حتی بنیادگرا، مانند هم آوایی در مخالفت با لایحه چندزنی که شاهد آن هستیم، از جمله امکانات مبارزه است. لابی با مردان بنیادگرا هم گاه می تواند سودمند باشد. تا هنگامی که هویت یک گروه مشخص است، با حفظ هویت خویش و احترام به این هویت و دفاع از همین هویت که در پیوند با هدف های اوست، می تواند و حق دارد با همه نیروهای دیگر اجتماعی و سیاسی به گفتگو و لابی و مذاکره بنشیند. مهم این است که هویت یک گروه فدای مذاکره و لابی و مبارزه نشود.
در پایان، پرسش دیگری که در کنار پرسش هویت می توان مطرح کرد و خود بحثی جداگانه می طلبد اینست که اگر بخشی از حرکت زنان به همین ترتیب با دستاویز مذهب ادامه یابد، آیا به مبارزه برای حقوق بشر زنان لطمه نمی زند؟