تحقق برابری زن و مرد در گرو، نقد ریشه های نابرابری است!
بمناسبت فرارسیدن 8 مارس
رضا کمانگر
مسئله زن و برابری انسان یکی از گره گاههای اصلی پیشاروی جامعه بشری است. تحقق
برابری زن و مرد در گرو نقد ریشه های نابرابری جامعه است! سئوالات اصلی این است، کدام
عامل موجب تبعیض علیه زنان شده است؟ چرا قوانین رایج عموما علیه منافع زنان تدوین
شده است؟ چرا فرهنگ و هنر اجتماعی غالبا ضد زن است؟ چرا ملیت و قومیت تبعیض علیه
زن را به رسمیت میشناسد؟ نقش مذهب در بی حقوقی زن چگونه است؟ آیا مبارزه برای تحقق
برابری سیاسی، اجتماعی و اقتصادی زن فقط وظیفه جنبشهای زنان است؟ راه حل چیست؟ در
این مطلب بطور مختصر به سئوالات بالا میپردازم.
کدام عامل موجب تبعیض علیه زنان شده است؟
تبعیض علیه زنان مختص به جامعه سرمایه داری نیست، فرودستی حقوقی زن به قدمت
تاریخ جامعه بشری است. اما نظام سرمایه داری در کنار استثمار نیروی کار طبقه کارگر
تبعیض علیه حقوق اجتماعی، سیاسی و اقتصادی زن را تداوم بخشید. نظام سرمایه داری
بشکلی مدرنتر تمایلات ملی، ناسیونالیسی، فرهنگ، هنر و مذهب را برای تداوم تبعیض
علیه حقوق زنان را به خدمت گرفت و بر مبنای آن قوانین ضد زن را تدوین کرد. از نظر
نظام سرمایه داری زن دارای بالاترین حقوق اجتماعی است چون در بعضی از کشورهای
پیشرفته حق رای و حق حزانت از کودکان به مادران سپرده شده و زنان در بعضی پستهای
مهم اشتغال و مسئولیت دارند و همچنین اجرایی قوانین راسیستی نسبیت فرهنگی که گویا
در راستای احترام به محل تولد و فرهنگ و آداب و رسوم و مذهب پیشین تلقی شده به خورد
جامعه داده میشود.
چرا قوانین رایج عموما علیه منافع زنان تدوین شده است؟
کاراکتر های اصلی که در قانون گزاری و در امر و نهی تأ ثیر داشتند عموما شامل
جنس مزکر جامعه بوده اند، قدرت جسمی قویتر مبنایی برای تسلط و زورگویی بوده و
قوانین از طریق مردان تصویب و به جامعه تحمیل شده است. در تاریخ جامعه بشری همه
بنیان گزاران و پیامبران مذاهب مرد بوده اند. از کتاب های مقدس تا کشیش و آخوند از
کلیسا تا مسجد، از مریم مقدس تا فاطمه زهرا از شکارچیان ماقبل نظام سرمایه داری تا شاه نامه ها، از رشادت استقلال طلبان تا قهرمانهای
ملی همه مرد بوده و یا در وصف مرد و برای خدمت به جامعه مرد سالار تدوین و توصیف
شده است. اما نظام سرمایه داری همه مولفه های بالا را به خدمت گرفته و تداوم داده
است. مسئله اصلی حفظ منافع برای سرمایه داران است. نظام سرمایه داری بر رکن
نابرابری جامعه استوار است، فرودستی زن در جامعه تاکنون سود هنگفتی عاید نظام سرمایه
داری کرده است.
چرا فرهنگ و هنر اجتماعی غالبا ضد زن است؟
در طول تاریخ جامعه بشری زنان همواره بعنوان شهروندان درجه دوم شناخته شده و فرهنگ
و هنر هم در خدمت نظام حاکم قرار داشته است و در جهت منافع نظام حاکم ایفای نقش
کرده است. نظام سرمایه داری زنان را مترادف با کالا های مصرفی میدانند که برای
مصرف در اختیار مردان قرار میگیرند. در این راستا فرهنگ رایج اساسا ضد زن است، شعر
و ترانه های ضد زن تا فیلمهای پرنوگرافی و تا تصویر بهشت زیر پای مادران و تا الگو
قرار دادن مریم مقدس و فاطمه زهرا برای اطاعت زن از مرد و تا حجاب اسلامی تا ختنه
دختران و تا ناموسپرستی و قتلهای تحت عنوان بازگرداندن حیصیت به خانواده، تا
تبلیغات روزانه ای که مدام بخورد جامعه میدهند این وضعیت را ازلی و ابدی تلقی شود.
چرا ملیت و قومیت تبعیض علیه زن را برسمیت میشناسد؟
تاریخ مبارزه همه جنبش های ملی، قومی و استقلال طلبانه، زنان را بعنوان نیروی پشت
جبهه و یا نیروی حمایت کننده تعریف کرده و از آن استفاده کرده اند. در تفکر رهبران
جبشهای قومی و استقلال طلبانه حقوق زن نه حساب میشود و نه ارزشی برای حضور زن قائل
میشوند. جنبشهای ناسیونالیستی و استقلال طلبانه عموما بدلیل ماهیت طبقاتیشان مرزی
با مذهب غالب ندارند و بعضا مبلغ قوانین مذهبی در مورد بی حقوقی زن میشوند که
تاریخ شاهد بی حقوقی زنان از لحاظ اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است. بی حقوقی زنان در
جنبشهای قومی بشکل وحشیانه ای اعمال میشود چرا که حقوق زن در این جنبشها اساسا
مطرح نیست و کشتار زنان با عناوین ناموسپرستی عموما رایج است و یا درصد خود سوزی
زنان به دلایل فشار فرهنگ رایج بسیار بالا است. در یک کلام زن در این جنبشها ناموس
مرد تلقی میشوند نه بعنوان شخصت مستقل با حقوق برابر در جامعه.
نقش مذهب در بی حقوقی زن چگونه است؟
کارل مارکس در مقدمه ای نقد فلسفه هگل تصویر عمیقی از پیدایش مذهب میدهد و
سپس آن را نقد میکند.
از مقدمه اى بر نقد فلسفه حق هگل:
کارل مارکس اساس نقد مذهب اين است که انسان مذهب را
آفريده، خدا و مذهب انسان را خلق نکرده. مذهب در واقع خودآگاهى انسانى است که هنوز
خود را بازنيافته يا خود را باخته و از دست داده است. اما انسان يک موجود انتزاعى
فارغ از جهان اطراف خود نيست. انسان، انسان جهان، دولت و...جامعه است. اين دولت و جامعه، مذهب
را توليد مى کنند. مذهب تئورى عمومى اين جهان است. دائره المعارف آن و منطق آن در
يک فرم و ظاهر عامه پسند است. معنويات اين جهان و زمينه عمومى توجيه اين جهان است.
انعکاس ذات بشرى در يک قالب شبح گونه است. مبارزه عليه مذهب از اين رو مبارزه اى
غير مستقيم عليه جهانى است که مذهب معنويات آن را مى سازد. ستم مذهبى، انعکاس و
بيان ستم هاى واقعى و ملموس است و اعتراض به مذهب، اعتراض به ستم هاى اين جهان است
. مذهب آه مخلوق ستمديده است، روح جهان بى روح و قلب جهان قسى
القلب است. مذهب افيون مردم است. اعتقاد به مذهب که يک خوشى و سعادت خيالى و دروغين
را در بين مردم بوجود مى آورد، در واقع نشانه خواست و تمناى مردم براى دستيابى به
خوشحالى و سعادت واقعى در جهان است. اين خواست که مردم بايد توهم در مورد موقعيت و
شرايط مادى شان را کنار بگذارند به اين معنى است که بايد خود اين شرايط و موقعيت
را (که براى توجيه خود محتاج به توهم و خيال سازى در بين مردم است) تغيير دهند. از
اين رو نقد بهشت و مذهب تبديل به نقد جهان زمينى مى شود، نقد مذهب به نقد قانون،
به نقد الهيات و به نقد سياست منجر مى شود
با این معیار نقش مذهب در بی حقوقی زن مضاعف است، محمد میگوید خدای دوم برای
زنان مرد است که زنان باید فرمانبردار مرد باشند که موجب رضای خدا شوند.
از کتابهای تورات، انجیل تا قرآن، مسئله زن و کنترل جنسی آن بخش عظیمی از آیه
های این کتابها را تشکیل داده است. زن ناقص العقل و احساساتی، زود فریب، زن را تا
حد اطاعت از مرد میتوان آزار جنسی و جسمی داد، چهار/4 زن را میتوان سهم و مایمللک
یک مرد دانست، به دختر بچه نه/9 ساله به بهانه ازدواج تجاوز جنسی می کنند، یک هشتم8/1
سهم از ارث و دارائی برای زن تعیین شده، موی سر زن عامل فساد اخلاقی برای جامعه
است همه اینها آن نقش تبعیض مضاعف مذهب علیه حقوق زن است. پایه و اساس حکومت
آپارتاید جنسی در ایران بر مبنای قرآن تدوین شده است.
آیا مبارزه برای تحقق برابری سیاسی، اجتماعی و اقتصادی زن فقط وظیفه جنبشهای
زنان است؟
تاریخ مبارزه جنبشهای رهایی زنان در اقصی نقاط جهان پیشروی های چشمگیری داشته
است. اما بنابه شرایط تاریخی و افق رهبری این جنبشها از مکانی به مکان دیگر نقش و
تاثیرشان متفاوت است. برای نمونه جنبش رهایی زن که تحت تاثیر مارکسیسم و متائثراز
انقلاب اکتبر بودند افقشان با جنبشهای فیمینیستی که نقدی به موقعیت نابرابری اقتصادی
در جامعه نداشتند اثر منفی در صفوف جنبشهای زنان در جامعه داشتند. در کشورهای به
اصطلاح جهان سوم جریان فیمینسم اسلامی شکل میگیرد که اساسا بدلیل توجیه قوانین
ارتجاعی و جنایتکارانه اسلامی در مورد موقعیت زن خود به ابزاری برای سرکوب و کم
توقع کردن زنان تبدیل میشوند. جامعه ایران نمونه بارز این واقعیت است، جریان
فیمینیسم اسلامی افقش رسیدن به آزادی و برابری حقوق زن و مرد نیست. این جریان
میخواهند توقع جنبش رهایی زن را تا حد الگو قرار دادن گلهای بر روی روسری و مقعنه
ای خانم زهرا رهنورد تقلیل و پائین بیاورند و خانم شیرین عبادی و فایزه هاشمی
رفسنجانی هم تلاش میکنند قوانین اسلامی را برای زنان ایرانی قابل تحملتر کنند. در
نتیجه این جریان و این سخنگویان هدفشان کنترل زیاده خواهی جنبش آزادی و برابری
جنبش رهایی زن است.
اما افق جنبش رهایی زن در جامعه ایران به همبستگی با جنبش کارگری، کمونیستی و
جنبش دانشجوی گره خورده است.
راه حل چیست؟
رهایی انسان بدون نقد همه پایه های نظام حاکم امکان پذیر نیست. انسان نمیتواند
بدون نقد مذهب بعنوان عامل بی حقوقی زن آزاد باشد. انسان وقتی میتواند آزاد باشد
که از مذهب، از فرهنگ ضد زن، از سنتهای عقب مانده و اسآرت آور و قوانین تبعیض آمیز
را نقد کرده و از آن عبور کرده باشد. این وظیفه جنبش کارگری و کمونیستی است. طبقه
کارگر وقتی میتواند از قید استثمار نجات پیداکند که مسئله برابری زن و مرد را
بررسمیت بشناسد و درنقد همه سنتهای که ناقض حقوق زن است ایفای نقش کند. سرنگونی
انقلابی رژیم آپارتاید جنسی با همه جناحهایش در ایران قدم اول برای رهایی زن خواهد
بود. این وظیفه جنبش کارگری، کمونیستی در همبستگی با جنبش زنان و جونان و دانشجوی
امکانپذیر است.
26 فوريه 2010 - 07 اسفند 1388