Tuesday, September 7, 2010

زن ایرانی: حجاب و هویت

تریبون آزاد رهائی زن
زن ایرانی: حجاب و هویت
۱۶ شهریور ۱۳۸۹ فرح شیلاندری

هنگام بحث دربارۀ هویت زن ایرانی، حجاب یکی از بحث برانگیزترین مسائلی است که مورد توجه قرار می گیرد. بعضی پژوهشگران معتقدند که فرهنگ اسلامی، به ویژه حجاب اجباری، سبب شکستن ساختارهویت زن شده، و هویتی مبتنی بر تمکین برای او می سازد. بنابراین لازم است نخست نگاهی کوتاه به تاریخ روند حجاب، بی حجابی، و حجاب دوبارۀ زن ایرانی بیندازیم، و ببینیم حاکمان چگونه می توانند از فرهنگ مذهبی برای پیشبرد طرح های خود استفاده کنند.
تاریخچۀ حجاب در ایران
اسلام مانند دیگر مذاهب یهودیت و مسیحیت تاریخچه ای طولانی در ایران دارد. ایران کشوری چند-مذهبی و چند-فرهنگی است. اما اکثریت مردم ایران مسلمان، و اکثریت مسلمانان ایران شیعه هستند. در اسلام دو فرقۀ مهم و عمدۀ تشیع و تسنن وجود دارد. این دو فرقه اختلافاتی با هم دارند اما هر دو به اصل حجاب معتقدند. اما اهمیت و چرایی حجاب تا پیش از انقلاب سال ۱۳۵۷هرگز در تاریخ ایران به وسیلۀ طبقۀ روحانی مشخص و تعیین نشده بود. "سیمون هی" در مقاله ای تحت عنوان "چرا لولیتا-خوانی را بخوانیم" می گوید "در اوایل قرن شانزدهم، تفسیرهای حاکم از آیات قرآنی در ایران مسئلۀ حجاب را که اکثرا" توسط طبقۀ مرفه جامعه رعایت میشد، امری قانونی نمی کرد" (هی ۲۰۰۷). اما در اواخر قرن هفدهم بود که "شکل اسلامی که طبقات حاکم آن را می پذیرفتند تغییر کرد" (هی ۲۰۰۷) و در نتیجه حجاب در جامعه رایج شد. به گفتۀ مینو معلم "در دهۀ دوم قرن بیستم( ۱۹۱۱تا۱۹۲۵) که دورۀ بعد از قانون اساسی نامیده می شود، مدرنیزه شدن و غرب گراییِ دولت-ملت به وسیلۀ رضا شاه پهلوی، جانشین سلسلۀ قاجار، بنا نهاده شد. رضا شاه در سال ۱۹۲۵رسما به پادشاهی رسید و تا سال ۱۹۴۱که پسرش محمدرضا پهلوی جای او را گرفت، در ایران حکومت کرد" (معلم ۲۰۰۵). در اوایل قرن بیستم، رضاشاه اصلاحات غرب گرایانۀ خود را آغاز کرد. به باور وانسا مارتین، رضا شاه "رویای حکومتی سکولار را در ذهن می پروراند، و همانند حاکم معاصر خود آتاترک، وی مذهب را عنصری واپسگرا و علما را مرتجعان مانع پیشرفت می دانست" (مارتین ۲۰۰۰). رضاشاه لباس اروپایی را به مردم تحمیل می کند، مدارس را به روی زنان می گشاید و به آنان اجازه می دهد وارد ادارات و بازار کار شوند. در واقع، برخی اقدامات رضاشاه آگاهانه در جهت پایان دادن به قدرت مقدس و مذهبی روحانیان در ایران برنامه ریزی شده بود.
در سال ۱۳۱۵، رضاشاه حجاب را ممنوع اعلام کرد، و در نتیجه "دیدگاه طبقاتی نسبت به حجاب در دورۀ رضاشاه برعکس شد به این معنا که طبقۀ مرفه جامعه اصلاحات غربی شامل پوشش غربی را پذیرفت در حالی که طبقۀ کارگر و فقیر، حجاب یا چادر را نشانۀ پایبندی به رسوم سنتی جامعه دانست" (هی ۲۰۰۷). بسیاری زنان در خانه ماندن را به رودر رویی با آژان هایی که چادر از سر آنان می کشیدند ترجیح دادند. رضاشاه که در آغاز به دلیل متحد کردن کشور، برقراری نظم، و تقویت استقلال ملی و دیگر اصلاحات اقتصادی و آموزشی مورد حمایت مردم بود، به خاطر منع حجاب به وسیلۀ طبقۀ مذهبی مورد انتقاد شدید قرار گرفت. به گفتۀ سیمون هی:  "عدم محبوبیت رضاشاه در میان طبقۀ کارگر و روحانیون افزایش یافت، و با منع حجاب بیشترِ زنان شهرنشین شروع به پوشیدن چادر کردند اگرچه این چادر با روبنده همراه نبود. سرانجام اینکه رهبران مذهبی بر اجرای نسخۀ سرکوب مردسالارانۀ قوانین اسلامی پافشاری کردند، و پس از انقلاب سال ۱۳۵۷، با همۀ ایده آل های اولیه اش، ترکیب حاکمیت نسخۀ مردسالارانۀ اسلام با تمایلات ضدغربی قوی سبب شد تا دوباره حجاب در ایران اجباری شود" (هی ۲۰۰۷).
در واقع، معنا و اهمیت حجاب به وسیلۀ نظام های حاکم در طول تاریخ ایران و براساس شرایط اجتماعی و سیاسی تفسیر و تبیین شده است. حجاب و بی حجابی توسط حاکمان مورد استفادۀ ابزاری قرار گرفته است تا پایه های قدرت خود را در کشور تحکیم کنند. سیمون هی این استفادۀ ابزاری از حجاب را به نوعی نمایش نوع روابط حاکمان ایرانی با غرب تعبیر می کند. وی می افزاید "درواقع، در هر لحظۀ تاریخ ایران، معنای حجاب براساس عرف مذهبی و تفسیرات قرآنی، در موقعیت های طبقاتی گوناگون و به صورت ابزاری برای بیان روابط مختلف با غرب مورد بحث و مجادله قرار گرفته است" (هی ۲۰۰۷). در دوران سلطنت پهلوی، گرایش های سیاسی و فرهنگی نسبت به غرب به روشنی دیده می شد که به صدور فرمان بی حجابی اجباری زنان منجر گردید. بعد از انقلاب سال ۱۳۵۷، برعکس، گرایش های سیاسی و فرهنگی دولت اسلامی برضد غرب به ویژه امریکا بوده، و حجاب اجباری می شود.
در فاصلۀ سال های ۱۳۵۷تا ۵۸، تظاهرات های خودجوش زنان در اعتراض به اجباری شدن حجاب در ایران صورت گرفت. متاسفانه سازمان های غیر اسلامی و چپگرا نیز با سیاست های روز دولت اسلامی در زمینۀ حجاب اجباری موافقت داشتند و چنین استدلال می کردند که تمرکز بر حقوق زنان نوعی فردگرایی است و به نفع بورژوازی. پس زنان در مبارزات خود علیه حجاب اجباری و دفاع از حقوق زنان تنها ماندند و حجاب در جمهوری اسلامی برای زنان الزامی شد.
اگر بی حجابی در دوران پیش از انقلاب دارای پتانسیل رهایی بخشی بود، حجاب اجباری پس از انقلاب فاقد این پتانسیل است. در ایران پس از انقلاب، عنصر انتخاب یا عدم انتخاب حجاب برای زنان ایرانی وجود ندارد. مفهوم حجاب دستکاری شده است. به ابزار قدرت دولت اسلامی برای نشان دادن پیروزی آن بر مردم و نشانۀ فرمانبرداری واطاعت زن ایرانی تبدیل شده است. سیمون هی می گوید حجاب در درون خود حاوی هیچ حقیقتی نیست بلکه وسیله ای است که دیگر تلاش ها و اقدامات را به ثمر می نشاند و معنای خود را در هر متنی از زمان و مکان از آن تلاش ها می گیرد (هی ۲۰۰۷).
آذر نفیسی در خاطرات خود به نام "لولیتاخوانی در تهران" این استفادۀ ابزاری از حجاب را "سیاست حجاب" می نامد و زنانی را که چادر می پوشند "نشانه و نمادهای سیاسی" می خواند. وی چنین استدلال می کند که "چادر از بسیاری لحاظ مفهومی نمادین برای رژیم یافته است. تحمیل دوبارۀ آن نشان دهندۀ پیروزی جنبۀ اسلامی انقلاب است" (نفیسی ۲۰۰۳) همچنان که بی حجابی زنان ایرانی به دستور رضاشاه "نشانه ای محکم از کاهش قدرت روحانیان بود" (نفیسی ۲۰۰۳). پس حجاب و بی حجابی زن ایرانی هر دو نمادهای سیاسی به قدرت رسیدن این حکومت ها هستند که قبل و بعد از انقلاب به زن ایرانی تحمیل شدند. آیت اله خمینی و رضاشاه هر دو از بی حجابی/حجاب به صورت ابزاری استفاده کردند. حجاب در ایران وسیله ای است که نشان می دهد حاکمی آنقدر به قدرت رسیده است که بتواند رویاهای خود را بر زنان تحمیل کند. از آنجا که در چنین زمینۀ سیاسی قدرت انتخاب برای زنان باقی نمی ماند، حجاب در واقع آزادی انتخاب آنان را محدود می کند و بر هویت آنان تاثیر می گذارد. بنابراین، شایسته است که تحققی نیز در رابطۀ بین حجاب و هویت زن داشته باشیم.
حجاب و هویت
به نظر می رسد رابطه ای میان حجاب اجباری و شکستن ساختار هویت زن در ایران وجود دارد. حکومت اسلامی تلاش می کند هویتی جدید براساس تعریف اسلام از زنان درستکار (صالح) برای زن ایرانی بسازد. تحمیل حجاب به معنای یکسان ساختن زنان است. هدف این یکسان سازی، تخریب فردیت زنان، تهی ساختن آنان از حس منیت، و به موجب آن عدم وجود هویت فردی، و سرانجام عدم فاعلیت زن است. زن ایرانی به نوعی آلت دست اسلامگرایانی قرار گرفت که قصد ویران سازی فاعلیت وی و ساختن هویت او مطابق تمایلات و ایده آل های خود برای زنان در ایران پس از انقلاب داشتند. تعریف اسلام از زن مسلمان درستکار ایشان را به صورت همسران فرمانبردار و در نقش مادر ترسیم می کند و از آنان انتظار دارد بنابر همین تعریف عمل کنند. آیات و احادیث بسیاری وجود دارد که زن درستکار را از نظر اسلام تعریف می کند، اما معمولا مردان مسلمان این آیه را نقل می کنند تا حق و برتری خود بر زنان را ثابت کنند: " وَ الّاَتی تخَافُونَ نُشوزَهُنَّ فَعِظوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فی الْمَضاجِع وَ اضرِبُوهُنَّ  فَإِنْ أَطعْنَکمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیهِنَّ سبِیلاً إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیًّا کبِیراً" آیۀ ۳۴سورۀ نساء. معنای آیه: "و زنان صالح، زنانی هستند که مطیع اند. و امّا) آن دسته از زنان را که از سرکشی و مخالفت شان بیم دارید، پند و اندرز دهید ( و اگر مؤثر واقع نشد، در بستر از آنها دوری نمایید و آنها را تنبیه کنید و اگر از شما پیروی کردند، راهی برای تعدّی بر آنها نجویید. خداوند، بلندمرتبه و بزرگ است." اسلام "اطاعت" را بهترین صفت برای زن مسلمان می داند. بنابراین، مردان شرعا و قانونا حق دارند خشونت فیزیکی علیه زنان اعمال کنند؛ حتی مقدمۀ قانون اساسی پس از انقلاب اسلامی به همین آیۀ قرانی توسل می کند تا زنان را به داخل خانه ها براند.
مقدمۀ قانون اساسی جمهوری اسلامی می گوید "زنان از مهم ترین ذینفع های انقلاب اسلامی هستند که آنان را قادر نمود به هویت غیر استثماری و غیرامپریالیستی خود باز گردند و حقوق انسانی خود را باز یابند که همانا بازگشت به خانواده است". قانون اساسی به طور ضمنی به این مسئله اشاره می کند که نقش "مادری" مهم ترین وظیفۀ زن مسلمان است و بنابراین باید در خانه بماند. رهبران مذهبی ادعا می کنند که نقش "مادری" برای زن فقط یک عملکرد معمولی نیست بلکه "وظیفۀ مقدس" آنان است. بنابر یکی از سازمان های دولتی زنان به نام "جمعیت زنان جمهوری اسلامی": "همانظور که امام بارها تاکید کرده اند، مردان خوب در دامن زنان خوب پرورش می یابند. اگر ما از این مثال پیروی کنیم، جایگاه حقیقی خود را در زندگی خواهیم یافت و خواهیم دانست که مادری وظیفۀ مقدس زنان است" (افشار ۱۹۹۹). اما زنان ایرانی که بیش از یک قرن برای حقوق برابر مبارزه کرده اند چنین عقیده ای ندارند. لیندا آلکوف می گوید در چنین نظراتی "این خطر وجود دارد که سنگری برای سرکوبی جنسیتی فراهم کنیم: باور به حس زنانگی فطری که همۀ ما باید به آن بچسبیم تا مبادا ما را درجه دوم بدانند یا زن حقیقی و واقعی ندانند" (بارکر ۲۰۰۸). چنین سازمان هایی مانند جمعیت زنان جمهوری اسلامی دو مفهوم مهم "برابری" و "تفاوت"  را در بحث های خود درهم میامیزند. اگرچه تفاوت های جسمی مهمی بین زن و مرد وجود دارد، هر دو از نظر حقوق انسانی برابرند. امکان همزیستی این دو مفهوم وجود دارد. همان طور که "جوان اسکات" می گوید "برابری به معنای حذف تفاوت نیست، همچنان که تفاوت نیز نمی تواند پیش درآمد برابری باشد" (بارکر ۲۰۰۸).
حجاب اجباری، خودِ واقعی زن را می پوشاند و نوعی یکسان سازی ایجاد می کند که به وسیلۀ آن تفاوت های فردی ناپدید می شود. پس رابطه ای مستقیم بین حجاب اجباری و هویت زن در جامعۀ مردسالارانه وجود دارد. در این جامعه  فرصت های استقلال زن به طور فزاینده ای محدود می شود. حجاب اجباری موقعیتی فرودست برای زن ایجاد می کند. بنابر منطق اسلام، زنانی که نافرمانی کنند در معرض اّشکال گوناگون سرکوب قرار می گیرند. براساس نظریۀ زیربنایی حجاب، زنان نباید دیده شوند تا خطر آنان برای جامعۀ مسلمان کاهش یابد چراکه از این دیدگاه، زن منبع وسوسه تلقی می شود. افسانه نجم آبادی در "زنان سیبیلو و مردان بی ریش" به نقل از فاطمه مرسینی می گوید دکترین اسلام بر نظریۀ جنسیت فعال زنانه استوار شده است. وی می گوید "اگر این [جنسیت فعال زنانه] مهار و کنترل نشود، این نیروی قدرتمند سبب بروز آشوب اجتماعی (فتنه) خواهد شد و زندگی مدنی و مذهبی مردان را تهدید خواهد کرد. حجاب و موسسات مربوط به تفکیک جنسیتی مکانیسم هایی هستند که جوامع مسلمان از طریق آن تمایلات زنانه را مهار و کنترل می کنند" (نجم آبادی ۲۰۰۵). به نظر می رسد حجاب، حاکی از وسواس بی انتهای جوامع اسلامی در کنترل هیتروسکشوالیتی (علاقه به جنس مخالف) است. حجاب به ابزاری برای کنترل جامعه تبدیل شده است. ویژگی اجباری بودن حجاب، باری منفی با خود دارد و زنان را وادار به عدم اطاعت و نافرمانی می کند. در سه دهه ای که از انقلاب اسلامی ایران می گذرد فرهنگ اسلامی حاکم به واسطۀ حجاب اجباری، عنصر زنانگی زن ایرانی را نادیده گرفته، انکار و نیز تقبیح کرده است تا استقلال و حاکمیت زنان را کاهش دهد. در چنین زمینۀ سیاسی و فرهنگی، فرصت های اجتماعی محدودی برای زنان وجود دارد تا هویتی برای خود بسازند که بازتاب انتخاب خود آنان باشد.
البته زنان ایرانی از همین فرصت های محدود به بهترین نحو ممکن استفاده کرده اند و چنان که هاله افشار در کتاب "اسلام و فمنیزمز" بحث می کند "در دهه های گذشته، کمپین های زنان مسلمان و سکولار ایرانی به تدریج این را برای دولت ها در ایران غیرممکن ساخته اند که زنان را از صحنۀ عمومی بیرون برانند" (افشار ۱۹۹۹). زنان مدافع حقوق بشر و مدافع حقوق زنان در ایران دستگیر، زندانی و از فعالیت شغلی و اجتماعی محروم شده اند. زنان و دختران بسیاری در زندان ها مورد آزار جنسی، شکنجه و توهین قرار گرفته و تعداد زیادی اعدام و سنگسار شده اند. مدارک و گزارش های زیادی وجود دارد که از دخترانی می گوید که به جرائم اجتماعی مانند پوشش نامناسب دستگیر شده و در زندان های جمهوری اسلامی مورد تجاوز قرار گرفته اند.
جمهوری اسلامی این خشونت ها و زیرپا گذاشتن حقوق زنان را قانونی می داند. بنابر تبصرۀ اضافه شده بر مادۀ ۱۳۹ قانون مجازات اسلامی "زنانی که بدون پوشش اسلامی در معابر عمومی ظاهر شوند به ۱۰روز تا ۲ماه زندان محکوم خواهند شد". بنابراین، در سال های اولیۀ پس از انقلاب، نهادی به نام "گشت ارشاد" تاسیس شد که در خیابان ها می گردید تا زنانی را که موی سر خود را از روسری بیرون گذاشته یا لباس های تنگ پوشیده اند که برجستگی ها بدن و شکل اندام آنان را نشان می دهد دستگیر کنند. بیش از سه دهه است که خیابان های ایران به صحنۀ کارزار بدل شده است و زنان جوانی را که از قوانین اطاعت نمی کنند به درون پاترول های گشت ارشاد کشانده، به زندان برده، شلاق زده و جریمه می کنند و همۀ این خشونت ها به نام حمایت از جامعۀ مسلمان انجام می شود.
به روشنی مشاهده می شود که از سال ۱۳۵۷"کاهش شدیدی در حقوق شخصی، سیاسی، فرهنگی، قانونی، و اجتماعی زنان در ایران صورت گرفته است" (هی ۲۰۰۷). قوانین اسلامی مجددا تعدد زوجات را قانونی کرده، سن بلوغ را برای دختران به هفت سال کاهش داده، سهم ارث را برای زنان از شوهران به یک هشتم تنزل داده، حق طلاق و حق سرپرستی کودکان را از زن سلب نموده است و زنان را مجبور به پوشیدن حجاب اسلامی کرده است. حکومت اسلامی از طریق حجاب اجباری، هویت زن ایرانی را ویران کرده، خواست وی را نادیده گرفته، به آزادی های فردی وی بی احترامی نموده و تلاش کرده است هویت زن ایرانی را مطابق برنامه های خود شکل دهد. ایده ئولوژی اسلامی حاکم و ایده آل هایش فرهنگ ایرانی را نفی کرده و نظم جدیدی براساس قوانین اسلامی برقرار نموده است. اسلامگرایان تلاش کرده اند، به ویژه به وسیلۀ حجاب اجباری که به معنای یکسان سازی زنان و تهی کردن آنان از تفاوت های فردی است، هویت زن ایرانی را تحت تاثیر قرار دهند.
روشن است که حجاب به یکی از ضرورت های غیرقابل بحث زندگی زنان ایرانی پس از انقلاب تبدیل شده است.  با این حال، زنان بسیاری تلاش می کنند با بیرون گذاشتن مقداری از موی سر خود از روسری قانون پوشش اسلامی را زیرپا گذارند تا نشان دهند که با این قوانین موافق نیستند و وجود گشت های ارشاد در خیابان های ایران دلیل همین مدعاست. این رفتارها که نشان دهندۀ نافرمانی مدنی است به زنان ایرانی اجازه می دهد هویت خود را بنابر میل خود بسازند. زیرپا گذاشتن این قوانین به آنان نوحی احساس آزادی می دهد صرفا به این دلیل که این رفتارها ممنوع است، و به آنان امکان می دهد هویت خود را در مقابله با قوانین سختگیرانه ای بسازند که بر آنچه مجبور به پوشیدن آن هستند، اعمال مورد انتظار از آنان، رفتارهایی که باید کنترل کنند، و تلاش روزمره برضد قوانین مستبدانه و محدودیت ها حاکم است.

منابع و مراجع:
1.     
افشار، هاله. اسلام و فمنیزمز: مطالعه موردی ایران. لندن: مک میلان، ۱۹۹۹.
2.      بارکر، کریس. مطالعات فرهنگی: تئوری و تمرین. لندن: انتشارات سیج، ۲۰۰۸.
3.      مارتین، وانزا. ایجاد دولت اسلامی: خمینی و ساختن ایرانی نوین. لندن: شرکت توریس، ۲۰۰۰.
4.      معلم، مینو. بین برادر سرباز و خواهر محجبه: بنیادگرایی اسلامی و سیاست فرهنگ مردسالارنه در ایران. ایوینگ: انتشارات دانشگاه کالیفرنیا، ۲۰۰۵.
5.      نجم آبادی، افسانه. زنان سیبیلو و مردان بی ریش: اضطراب های جنسی و جنسیتی مدرنیتۀ ایران. کالیفرنیا: انتشارات دانشگاه کالیفرنیا، ۲۰۰۵.
6.      نفیسی، آذر. لولیتا-خوانی در تهران: خاطراتی در کتاب ها. لندن: توریس، ۲۰۰۳.
7.      هی، سیمون. چرا لولیتا-خوانی را بخوانیم؟ آموزش تفکر انتقادی در فرهنگ انتخاب. کالیفرنیا: انتشارات دانشگاه کالیفرنیا، ۲۰۰۷.

No comments:

Post a Comment