Sunday, July 22, 2012

زنان و«اصل قانونی بودن جرایم و مجازاتها » در ایران

تریبون آزاد رهائی زن
زنان و«اصل قانونی بودن جرایم و مجازاتها » در ایران


امیرعباس پاکیاری ـ ۳۱ تیر ۱۳۹۱
«از پذیرفتن خانمهای بد حجاب معذوریم»،« از پذیرش و دادن خدمات به بانوان بد حجاب معذوریم»
هر یک از ما به کرات این جملات وجملاتی شبیه این را در مکانهای مختلف در ایران مشاهده کرده ایم.
در بسیاری از ادارات دولتی و نهادهای حکومتی، یعنی مراکزی که شهروندان با عنوان ارباب رجوع به
آنها مراجعه میکنند و آنها با بهره برداری از مالیات و ثروتهای ملی تشکیل میشوند تا به امور اجتماعی
شهروندان رسیدګی نمایند این جملات قابل مشاهده اند و جالب اینکه تعریف خاصی هم برای بد حجابی
 مشخص نشده است و بر طبق سلیقه افراد میتواند متغیر باشد و رسیدګی یا عدم رسیدګی به درخواست
 ارباب رجوع از طرف یک نهاد خدمتګر دولتی در درجه اول بستګی به سلیقه نګهبان آن اداره  در
 تشخیص حجاب ارباب رجوع دارد!!
جالب اینکه این عبارت را ګاهاَ بر سر درب کلانتری ها هم مشاهده میکنیم ، جایی که کارکنان آن به
 عنوان ضابطان قضایی بخشی از نظام حقوقی در هر کشوری هستند و نزدیکترین لایه برخورد
 شهروندان و حاکمیت در مسایل حقوقی می باشد.
اما ببینیم که آیا این مجازات(ندادن خدمات به بانوان بد حجاب) از دیدګاه قانونی جایګاهی در نظام حقوقی
 ایران دارد یا خیر؟
اصل ۳۶ قانون اساسی جمهوری اسلامی میګوید «حکم به مجازات و اجراء آن باید تنها ازطریق دادګاه
 صالح و به موجب قانون باشد » این اصل که در اسناد بین المللی مثل اعلامیه جهانی حقوق بشر، میثاق
  بین المللی حقوق مدنی و سیاسی نیز مطرح شده است از اصول اولیه و مسلم حقوق جزاست که اصل
 قانونی بودن جرایم و مجازاتها نامیده می شود. بر اساس این اصل هیچ عملی جرم نیست مګر آنکه قبلاُ
 از طرف مقنن به این صفت شناخته شده باشد ، هیچ مجازاتی ممکن نیست مورد حکم قرار ګیرد مګر
 آنکه قبلاُ از طرف مقنن  برای همان جرم وضع شده باشد ، هیچ محکمه ای صالح برای رسیدګی به
 جرمی  نیست مګر آنکه قانون ، صلاحیت آن محکمه را برای رسیدګی به آن جرم شناخته باشد و هیچ
 حکمی از محکمه صالح علیه متهمی صادر نخواهد شد مګر پس از رسیدګی و محاکمه آن. بر اساس
 قاعده مذکور تعیین و اجرای مجازات نیز بایستی مطابق با قانون باشد یعنی در شرایطی هم که دادګاه
 صالح فعل یا ترک فعل ارتکاب یافته از سوی متهم را جرم اعلام میکند مجازاتی که مقام قضایی برای
 مجرم در نظر می ګیرد نمیتواند بر اساس تشخیص شخصی او باشد بلکه بایستی به موجب قانون بوده
و همچون تعیین عنوان مجرمانه در قانون از پیش به اطلاع عموم رسیده باشد.
چنین اصلی که بداهت مهمترین ویژګی آڼ است امروز در امور جاری کشور ، مکرراُ نقض شده
 ومأموران قضایی وحکومتی که مسؤل حفظ آزادی و کرامت و مالکیت افراد بر جان و مالشان هستند به
 دلیل آنکه حفظ این ارزشها در نظام تعلیمی آنها و نیز در سیاستهای کلی سیستم حاکم جایګاهی ندارد ،
 به شکلهای مختلف این اصل آشکار را که متضمن آزادی و تأمین حقوق شهروندی افراد است نقض
   مینمایند.
مجازات « ندادن خدمات به بانوان بد حجاب » نیز نمونه بارزی از این نقض میباشد و جالب اینکه در
 ماده ای از قانون مجازات اسلامی نیز که به عنوان منبعی برای قانونی جلوه دادن « جرم بد حجابی»
 در نظر ګرفته شده است ، مجازات محرومیت از حقوق اجتماعی برای چنین جرمی در نظر ګرفته نشده
است.
کسانی که چنین عباراتی را در مقابل دیدګان شهروندان قرار میدهند باید بدانند که براساس اصل مشهور
 «قانونی بودن جرم ومجازات»مذکور در اصل ۳۶ قانون اساسی تنها دادګاه صالح حق دارد جرم را
 تشخیص داده و امر به مجازات نماید و آنها حق ندارند بر اساس روحیات وطرز تفکر خویش افراد را
 از برخورداری حقوق و خدمات اجتماعی محروم نمایند.
  2012.07.22  _Göteborg   

Thursday, July 12, 2012

مصاحبه باور نکردنی شاهین نجفی با مجله اشپیگل

تریبون آزاد رهائی زن  مصاحبه باور نکردنی شاهین نجفی با مجله اشپیگل

 شاهین نجفی پسر نوجوان بسیار مومنی که قرار بود در ۱۴ سالگی قاری قرآن شود و در ۳۲ سالگی متهم به ارتداد شد

اشپیگل : آقای نجفی شما حالا نزدیک به 3 هفته است که پنهان شده اید. با زندگی روزمره ...

چه می کنید ؟

 نجفی : من میخونم ، مینویسم ، گیتارم رو با خودم دارم. من به تهدید اصلا فکر نمیکنم.
 اشپیگل : آیا کسی شما رو ملاقات کرده ؟
 نجفی : نه ، هیچکس. فقط مدیر برنامه هام و آقای Wallraff.
 اشپیگل : شما در آلمان ازدواج کردید. برخورد خانواده شما با این شرایط چه بود ؟
 نجفی : دشواره ، ترجیح میدم بیشتر در این مورد حرف نزدم.
 اشپیگل : آیا با خانواده تان در ایران تماسی گرفته اید ؟
 نجفی : با چند تا از دوستانم تماس داشتم. اونها مشکلی خاصی نداشتن. مادر من قضیه رو فهمیده، اون خیلی پیره.
اشپیگل : پدر شما چه کار کرده است ؟
 نجفی : پدر من وقتی 5 سالم بود مرد. اون برای پلیس کار میکرد.
 اشپیگل : کجا بزرگ شدید ؟
 نجفی : در بندر انزلی ، شهری در شمال ایران.من یه فروشگاه سازهای موسیقی بین سالهای 2000 تا 2004 داشتم و بعدش ایران رو ترک کردم.
اشپیگل : چگونه وارد عرصه موسیقی شدید ؟
 نجفی : من برای تبدیل شدن به یه قاری حرفه ای قرآن آموزش میدیدم. از سن 14 تا 18 سالگی.این درگیری باعث شد من هارمونی زبان عربی، تکنیک تنفس و تمام
 چیزهایی که لازم بود رو یاد بگیرم و البته این مسئله مطالعه قرآن رو هم برام پیش آورد.
اشپیگل : شما شیفته ی این شده بودید ؟
 نجفی : من آدم بسیار مومنی بودم تا اینکه یکروز قرآن رو با صدای یک مصری در مسجد شنیدم. این موسیقی عمیقا منو به خودش فرو برد و اشکم رو جاری میکرد.یه
 پسر بچه ای اونجا بود ازش پرسیدم این چه موسیقی هست و اون به من گفت.طول نکشید که که من دوباره به چنین موردی خوردم.
اون در جنوب آلمان زندگی میکرد،گیتار میزد و پینک فلوید گوش میکرد.من دریافتم که علاقه و اشتیاقم به خوندن قرآن مسیری است که به پایان خودش رسیده.
 اشپیگل : پس شما برای مطالعه به دانشگاه رفتید.
 نجفی : بله ، جامعه شناسی. البته من درسم رو تموم نکردم. در درجه اول بخاطر اینکه اون جامعه شناسی اسلامی بود و من نمیتونستم از دگماتیسم ( اصول فلسفی
) اونجا چیزی بگم. این یه علم نبود ، طوری که در غرب هست. بعدش منو از دانشگاه اخراج کردن پس من تصمیم گرفتم برم ارتش، جایی که من ایمان و اعتقادم رو از
 دست دادم.
 اشپیگل : چه اتفاقی افتاد ؟
 نجفی : تا اون موقع من یک جوان آرمانگرا بودم ، در جهان شعر و اندیشه زندگی میکردم.من فکر میکردم زندگی همه چیز در مورد هنر و فلسفه بود.در ارتش بود که
 ناگهان زندگی واقعی رو پیدا کردم.
 اشپیگل : شوک واقعیت ؟
 نجفی : کاملا ، تقریبا تمام سربازان هم دوره من از کلاسهای پایین تر اومده بودن. من برای اولین بار آدمایی رو دیدم که تلاش میکردن تا زنده بمونن و هیچ چیزی
 نداشتن.داستان اینطور افراد تکان دهنده بود. بعضی از اونها مجبور بودن برای مقابله با مواد مخدر بجنگن و بعضی هم مجبور بودن تو این راه همسر خودشون رو
 بفروشن.
 اشپیگل : چه زمانی بود ؟
 نجفی : در سال 1999. سربازی من 21 ماه طول کشید. خانواده من فکر میکردن وقتی برم سربازی کمی معقول تر و آروم تر میشم اما من همیشه در هر چیزی که
 انجام میدادم افراطی بودم چه به عنوان یه آدم معتقد و مومن و چه به اصطلاح نا باور .وقتی از سربازی برگشتم بیشتر از همیشه فهمیدم که چقدر بی عدالتی در ایران
 وجود داره . گفتن این بی عدالتی مهمترین چیز برای فقرایی بود که از عدالت اجتماعی برخوردار نبودن.
 اشپیگل : چرا ایران رو ترک کردی ؟
 نجفی : بعد از سربازی من با گروهی مشغول کار در سبک موسیقی پاپ غربی شدم ، ولی اولش ما فقط با آلات موسیقی کار میکردیم چون مشکلی رو برای ما مقابل
 مسئولین پیش نمیاوردن.پس من در گروهی بودم که آهنگهایی از Gypsy Kings رو میخوند که اونها هم ممنوع نشده بود و به این طریق اجازه کار داشتیم. اما با شروع
 سال 2003 من اولین آهنگ خودم رو نوشتم و خوندم. و به سرعت سرویسهای اطلاعاتی رو پشت خودم دیدم.در نوامبر 2004 من آخرین کنسرتم رو اجرا کردم و از طریق
 ترکیه به آلمان فرار کردم.چون من به 3 سال زندان و 100 ضربه شلاق برای یکی از آهنگام محکوم شده بودم.
 اشپیگل : چرا آلمان ؟
 نجفی : این برگرفته از علاقه ی اولیه من به ادبیات و فلسفه آلمان بود.به عبارت دیگه فرهنگ نزدیک آلمان هم بود و اینکه ایرانی های تبعیدی زیادی هم در آلمان زندگی
 کرده بودند.
 اشپیگل : این برای یک هنرمند آسان نیست که در تبعید زندگی کند. شما مخاطبان قدیمی خود را از دست داده اید و حالا مخاطبان جدید هم نمی شناسید.
 نجفی : من تفننی کارم رو شروع کردم و آخرش به رپ رسیدم.من واقعا موسیقی هیپ هاپ رو دوست نداشتم، مبتذله و فرهنگ پایینی توش هست، مخصوصا رپرهای
 گانگستری چیزی من اصلا ازشون خوشم نمیاد. اما در همین حال ، رپ یه زبان ساده، مستقیم و کلامی قوی هست.
 اشپیگل : پس نباید برای شما واکنش ها به آهنگ نقی خیلی سورپرایز کننده باشه، جایی که شما یه امام رو که برای شیعیان بزرگ و مقدس هست به پرده بکارت،
 فساد و سکس قسم می دهید. کاور آهنگ گنبد مسجد را به شکل یک پستان نشان می دهد و بالای آن یک پرچم رنگارنگ در حال وزش است.شما از این بیشتر نمی
 توانستید تحریک آمیز تر باشید.
 نجفی : برای من کاملا روشن بود که رژیم رو تحریک میکنه. این کاور در میان چیزهای دیگر، اشاره به ازدواج موقت در ایران دارد که توسط ملاها گاهی حتی برای چند
 ساعت صورت میگیرد و منبع درآمدی برای آنها حساب می شود. و پرچمی که بر فراز گنبد قرار گرفته نمادی از مجازات مرگ برای هم جنسگرایان است که در لباس دین
 توسط رژیم انجام می شود. با این وجود واکنشی شدید تر از این انتظار نمی رفت.
اشپیگل : اینجا در شعر شما بذله گویی هایی هم دیده می شود.
 نجفی : بله ، من طنز پرداز هم هستم و قدرت هم طنز رو دوست نداره.
 اشپیگل : با این حساب سلمان رشدی هم میتوان یک طنز پرداز نام برد.
 نجفی : بنیادگرایان نمی تونند شوخی و طنز رو قبول کنن. همیشه. اونها میخوان ما اطاعت کورکورانه کنیم،طوطی وار هر چیزی که اونا میخوان رو انجام بدیم و محذورات
 اونا رو قبول کنیم.
 اشپیگل : در آهنگ نقی شما عکسی از ایران را در قالب یک جامعه کاملا فاسد کشیده اید.
 نجفی : و اینکه چطوریه. یه مثال: با توجه به حجاب چند چیز برای زنها در صورتشون باقی میمونه که خیلی مهمه. مثلا ابروها: حتی یه دختر کم سن و سال هم ابروهای
 خودش رو تاتو میکنه. در این کشور حوزه های خصوصی و دولتی کاملا از هم جدا هستن.هیچ چیزی در ملاء عام مجاز نیست در صورتی که همه چیز پشت درهای بسته
 مجاز هست.
 اشپیگل : مردم آهنگهای شما رو کجا گوش میدن ؟
 نجفی : البته در خفاء .
اشپیگل : پس چگونه آهنگهای خود را در ایران عرضه می کنید ؟
 نجفی : زمانی که یه آلبوم جدید منتشر میشه شما میتونید همه جا اونو از طریق اینترنت بخرید به جزء ایران. به همین علت ما به مردم پیشنهاد میدیم که آهنگها رو ازطریق وبسایت ها آزادانه دانلود کنن. مردم میتونن آهنگها رو روی موبایل هاشون گوش بدن.
اشپیگل : آیت الله های بزرگ ایران بیشتر مسن و سالخورده هستند، در صورتی که بیشتر جمعیت کشور ایران را جوانان تشکیل می دهند. آیا درگیری آنها با شما درگیری با نسل جوان است ؟
 نجفی : در نگاه اول بنظر همینطوره. به اعتقاد من، هر چند آیت الله های بزرگ مورد استفاده هم قرار میگیرن. اینجا تعداد زیادی پیرمرد وجود داره که زندگی کردن روفراموش کردن و آرمانها، منافع و آرزوهای جوانان ایرانی رو لمس نمیکنن. من شرط میبندم که آنها هرگز آهنگ منو نشنیدن، اونها فقط کلاسهای درسشون و جایی که آموزش میدن رو میشناسن. من در مورد چیزی دارم حرف میزنم که میدونم. من خودم وقتی جوان بودم اونجا بودم. من به سخنرانی ها گوش دادم، به آیت الله مکارم شیرازی ...


 اشپیگل : کسی که برای اولین بار فتوایی با اسم شما رو صادر کرد.
 نجفی : بله ، کسی که وقتی من نوجوان بودم به سخنانش گوش میدادم !
 اشپیگل : کسی که به نظر شما به عنوان یه آیت الله بزرگ مورد استفاده قرار میگیره ؟
 نجفی : درک ایران به این سادگی نیست. هر چند این نوعی از حکومت استبدادی حساب میشه اما اونها مرکز کنترل نیستن. اینجا نیروهای زیادی به صورت موازی دارن کار میکنن، ارتش، وزارت اطلاعات، سپاه پاسداران، روحانیت و دولت. همه ی اونها یه ترس مشترک رو در دل جوانان ایرانی کاشتن.این کاملا مشخصه که چرا اونها از من تصویر یه دشمن رو ساختن. کنترل از راه دور ! این ایده ای هست که اونها توجه ها رو از بسیاری از فعالان حقوق بشر، روشنفکران، نویسندگان،خوانندگان و ... دور کنن وبه زندان بندازن.
اشپیگل : در سیاست به چه چیزی اعتقاد دارید ؟
 نجفی : من به آزادی معتقدم، من به جهانی بدون مرز معتقدم. اما این ایده آل هست، پس از نظر علمی من به یه دولت سکولار که در اون مذهب نقش کوچیکی رو داره
 اعتقاد دارم.در دسته بندی های غربی، من احتمالا Social Democratic Pragmatist رو با گرایش آنارشیستی میخوام.به نظر من مهمترین عنصر دموکراسی، حمایت ازاقلیت هاست.
اشپیگل : آیا یک فتوا میتواند تجدید نظر شود ؟
 نجفی : این هرگز قبلا اتفاق نیفتاده. آیت الله های بزرگ باور دارن که اونها حقیقت مطلق رو در اختیار دارن و به همین خاطر از خطا به دور هستن.
 اشپیگل : آیت الله امجد که هم اکنون در تبعید زندگی میکند این حکم فتوا علیه شما را محکوم کرده اند.آیا شما متحدی فراتر از طرفداران خود دارید ؟
 نجفی : اینجا هزاران نفر از اونها وجود دارن که بر روی اینترنت حرف میزنن و منو تشویق میکنن که تسلیم نشم.
 اشپیگل : آیا شما وحشتی ندارید که باید مدتی طولانی را به صورت مخفی زندگی کنید ؟
 نجفی : بله ، البته. من یه موزیسین هستم و باید کارم رو بکنم.من نمیتونم تسلیم بشم. من حتی شجاع تر شدم.ما میدونیم که تعداد زیادی دشمن داریم.نه تنها درایران.اما این مهم نیست. آینده متعلق به ماست.من فکر میکنم که هنر یک نیرویی هست که میتونه دنیا رو تغییر بده.
اشپیگل : این سخنان عالی هستند.
 نجفی : شب گذشته من یه ویدئو رو در اینترنت دیدم. دو تا مردی که نقاب زده بودند منو تهدید میکردن، به زبان فارسی اما با لهجه افغانی. اونها سوال میکردن. چرا تو به اعتقادات ما توهین کردی؟ ما پیدات می کنیم. مهم نیست کجا پنهان شدی، هیچ کجا امنیت نداری. و بعدش اونها به آلمانی صحبت کردن. شاید اونها در آلمان زندگی میکنن
 یا اینجا بزرگ شدن.من باید چیکار کنم ؟ تسلیم بشم؟ اظهار پشیمانی کنم ؟ من اینکارو نخواهم کرد. من به تاریخ باور دارم. ما به زمان احتیاج داریم.زمان میبره تا چیزهایی تغییر کنه اما این اتفاق خواهد افتاد.
 اشپیگل : آقای نجفی ، برای این مصاحبه از شما سپاسگذاریم
 ترجمه از ارسلان گلی منبع: صفحه فیسبوک شاهین نجفی

 http://www.youtube.com/watch?v=2GelzSQWKGg&feature=related

http://www.youtube.com/watch?v=h-kzc6at-5c&feature=related

http://www.youtube.com/watch?v=4rDXhjIN030

http://www.radiojavan.com/mp3s/mp3/Shahin-Najafi-Too-Halgham

Wednesday, July 11, 2012

رویای من نوشته آنا پاک I Have A Dream

تریبون آزاد رهائی زن

رویای من نوشته آنا پاک

در آن هنگام

دختربچه ایبیش نبودم، که خمینی قدرت را به دست گرفت.اولینکاری که کرد زنان را به : کفنسیاه پیچید در خواب بودم.درخوابی سنگین و بختکی تن و سرم را کرخ کردهبود.فکرمیکردم که مرده ام تمام تنم سرد بود وبیحرکت.هیچحسی مرا به زندگی ربط نمیداد.

یادم می آیدکه زنانی با قهر و خشم زیاد بیرون ریختندو فریاد خود را بر علیه این کفن سیاه اینسمبل و نشانه تحقیر برگوش عالمیان رساندند.ولیبا خشنونت رژیم اسلامی و بی اعتنای بسیاریدیگر،  رژیم زنان ایران را توسری خور کرد

.در آن هنگام زنی میخواست برای دیدار از کسانش به ایرانبه کشور ویرانش رود.امامردکان سفارت ابلاغیه ای را به او نشاندادند و گفتند باید توسر را روی سری کنیوگرنه از دیدار کسانت محرومی.او،این زن، زنانی را همفریاد خود کرد و زیربار توسری نرفت.ولیباز همچنان بسیارکسانی بی اعتنا به اینخشم بر علیه تحقیر ماندند.کابوسهمچنان ادامه داشت و همچنان میخواستم ازآن رها شوم ولی تمام تنم کرخ بود.چراهمه زنان به یکباره همفریاد نمیشویم دربرابر این توسری؟ چرا هر مسئله دیگری رامسئله خود میکنیم ولی توسری را نمیبینیم؟!امارژیم در ایران  با خشنونت و با دستگاه ههایعظیم پلیسی سرکوب خود همچنان به جنگ زنانرفت و میرود تا با روسری پیکر آنها را توسری خور کند.…

رژیم اسلامیکه شادی و نشاط و ورزش زنان ایران را حتیبه پشیزی نمیگیرد در سال ۹۳ فهمید تنهاتربیت و فرستادن تروریستها به جهانایدئولوژی اسلامی اش را جهانی نخواهدکرد.دوبارهتن زنان را، این بار به نام ورزش زناندستاویز خود کرد.دوبارهزنان را، اینبار در سطح جهانی تحقیر و بهعنوان ورزشکار زن «مسلمان»مجبوربه توسری کرد.بازیکبار دیگر با توسری کردن زنان در سطحجهان میتوانست هویت زن ستیز خود را بهعنوان اصلیت زن «مسلمان«بررخ جهانیان کشد و باز هم زنان ایران ومبارزات آنان را برای به دست آوردن ارزشانسانی خود به سخره بگیرد.بهاین ترتیب در سطح جهانی با انواع لابیهاو رشوه و دروغ ها سعی در نمادی کردن اینتوسری برای زنان«مسلمان»کرد.امااین کابوس این جنگ بر علیه زنان همچنانادامه دارد..اینبار هم ….آهچرا از خواب نمیتوان برخواستن؟ چرا اینچنین در تن خود منجمد بودن؟


وقتی بهگفتگوی زنان ورزشکار در ایران مخصوصافتوبالیستها مینشنیم همگی در یک مورداتفاق نظر دارند باحجاب ورزش کردن، مردناست.چونتنی که عرق میکند و احتیاج به نفس کشیددارد در بخار خود، در زیر لایه های توسریمیسوزد.آنچهکه برای رژیم اسلامی مهم است مجبور کردنزنان ورزشکار ایران به سجده بر روی پرچمبا آرم الله خود در مقابل جهانیان است، وبس.آنگاه،رشوه گیران و نهادی های بین المللی زنستیز، برای ما دروغ پردازی میکنند:اگرتوسری را در سطح جهان بقبولانیم به زنان«مسلمان»فرصتورزش میدهیم.آنگاهحجابی که تن ورزشکاران را آزار و شکنجهمیدهد به عنوان «فرصتیبرای زنان مسلمان»نمایاندهمیشود.زهیافسوس 


چندین زن فرانسوی مخصوصا آنی سوژیه که با سیموندوبوار بنیانگذار جبنشی است بنام «انجمنبین المللی زنان برای حقوق بشری زنان»ازبیست سال بیش از آتلانتا به سیدنی از آنجابه افغانستان، آتن،....وهر جایی که بازیهای جهانی در آن روان استیا تن زنان با مهر داغ توسری به نمایشانظار عمومی گذاشته میشود، یا در بوکسهایدو متری برای تماشاچیان ورزشکار به عنوانسکس به فروش گذارده میشود، میروند تافریاد طغیان انزجار خود را از این همهتحقیر به زنان به گوش عالمیان برسانند.اماافسوس ، عالمیان در خواب عمیقی هستند.یابرای اینکه مرد هستند و از این تحقیر زنانچیزی حس نمیکنند، و از آن بهره هم میبرند،یا اینکه زنانی هستند که این کفن سیاه کهپدر همه  تحقیرها بر تن زنان است رانمیبینند، حس نمیکنند، یا مبارزه با آنرا برای فردایی دیگر میگذارند...۲۵ٰژولای دو روز قبل از ،شروعبازیهای المپیک در لندن این انجمن باچندین انجمن دیگر  اروپایی مخصوصا فرانسویتظاهراتی را تدارک دیده اند تا بار دیگرفریاد تنفر خود را از تحقیر به زنان بهگوش عالم برسانند.دراین جهانی که تن زنان در میدان جنگایدئولوژیهای مختلف مخصوصا اسلامی بهگروگان گرفته شده است، و تن ما زنان ایرانقبل از همه داغ این ننگ را چشیده است.بیایمگوناگونیها و اختلاف نظرات خود را به کناربگذاریم.واینبار از کابوسی  که بر جسم و جانمانسنگینی میکند برخیزیم و برای بدست آوردنحرمت انسانی خود و تمام زنانی که هر روزهدر ایران به شیوه های مختلف با این تحقیرمبارزه میکنند به مخالفت پردازیم.اینباردلم میخواهد که از این کابوس کرخی و سردیاز این مرگ که بر تمام تنم حاکم است رهایییابم.پس

قرار ما درلندن ۲۵ ژولای 
Agendaof the 25 July in London on board the Hispaniolia