Monday, December 20, 2010

روسپیگری دولتی State Operated Prostituion

تریبون آزاد رهائی زن
روسپیگری دولتی
گزارش مشترکی از فرح شیلاندری و  توفیق محمدی
دسامبر 2010



نوشتن در باب زنان، پدیدۀ روسپیگری و انواع آن از دغدغه­های متخصصان حوزه زنان و آسیب­های اجتماعی است. اما این رویکرد یا پدیدۀ اجتماعی در ایران شکل متفاوتی به خود گرفته است. در طی سه دهه، گشت های ارشاد و دفاتر منکرات کوشیده اند مسئلۀ بدحجابی و بی حجابی را به نوعی با فحشا مرتبط و هم معنا کنند تا جایی که امنیت زنان و دختران جوان در خیابان های این کشور به شدت به خطر افتاده و به هر زنی که حجاب مورد پسند دولت را رعایت نکند به سادگی نسبت های ناروایی چون روسپی و فاحشه داده می شود. در این مقاله تلاش شده است مفاهیمی چون زن، روسپیگری، زنان خیابانی و روسپیگری دولتی را بررسی نمود. تفاوت و محدودیت در تعاریف امر متداولی است، بنابراین هر قدر تعاریف بسیاری از یک مفهوم موجود باشد، باز هم عرصه برای شفاف سازی از تعاریف  باز خواهد بود. رویکرد ما نیز در تعاریف تاثیرگزاراست. اینکه چه رویکردی را در بحث انتخاب کنیم، تعاریف را متفاوت خواهد کرد. بنابراین بیش از آنکه در بحث نظری گرفتار شویم، به توصیف کلیدواژه­ها و به بررسی عینی موضوع پرداخته می شود.
زن
در بحث جنسیت، دو جنس زن و مرد بر اساس خصوصیات روانشاختی و فیزیولوژیکی خاصی مورد مطالعه قرار می گیرند. اعم از اینکه معتقد به چه رویکردی برای منشا این خصایص باشیم ارائه یک تعریف مشخص از این واژه برای ورود به این بحث نیاز نیست زیرا در این مقاله، زن به عنوان پدیده­ای در جامعه ایرانی که درگیر یک آسیب اجتماعی است، مد نظر قرار می گیرد و خود مفهوم زن محل بحث در این مقاله نخواهد بود.
روسپیگری
بر اساس یک تعریف لفظی و ساده، روسپیگری را می توان به عنوان برآوردن "خواهش های جنسی" در برابر "پول" تعریف کرد. به دیگر سخن، روسپیگری یا انجام اعمال جنسی صرفا به منظور منافع مادی است و بدن حکم کالای قابل فروش دارد و غالبا مشتری­ها را مردان تشکیل می دهند. البته روسپی شامل هر دو جنس می­شود اما در طول تاریخ غالبا زنان بوده اند که به روسپیگری روی می­آوردند. این پدیده اجتماعی در برخی از کشورهای جهان به عنوان یک شغل محسوب می‌شود اما در ایران به دلیل شرایط فرهنگی–مذهبی به عنوان جرم شناخته شده است. برخی از جامعه­شناسان و تحلیلگران اجتماعی برخلاف نظام حقوقی ایران این پدیده را در زمره آسیب­های اجتماعی معرفی می‌کنند و درپی آسیب­شناسی جدی آن هستند.
زنان خیابانی
پدیده زنان خیابانی از مصادیق بارز فحشا به حساب می­آید. زنان خیابانی در ایران به زنانی گفته می­شود كه خارج از حدود قواعد اجتماعی، قانونی و شرع در قبال برقراری رابطه جنسی پول دریافت می كنند. این پدیده از دوران­های كهن وجود داشته و به زمان و مكان خاصی محدود نبوده است. شیوه برخورد با آن نیز در دوره­ها و مکان­های مختلف، متفاوت است. گاهی با تساهل و گاهی با قهر با آن برخورد شده است. جامعه ایران نیز نگاه قهری به این حوزه دارد و از طریق متولیان قضایی و نظامی با آن برخورد می­کند. بر اساس شواهد موجود درچند سال اخیر برخی از مراکز و متولیان مذهبی، متعه یا همان ازدواج موقت را به عنوان موقعیتی برای ارضا نیاز مردان از طریق زنان بیوه ترویج  و توصیه می­کنند. این مورد در نظر قوانین ایران با اغماض نگریسته شده و در عوض طرح­هایی چون امنیت ناموسی با هدف مبارزه با فحشا از سوی حکومت اعمال شده است. زنان در جامعه ایرانی به عنوان جنس دوم بیشترین آسیب­های اجتماعی را متحمل می­شوند. وضع قوانین نامناسب با هویت زن و جایگاه انسانی او و اجرای همان قوانین ناقض حقوق انسانی زن، عدم حمایت و پشتیبانی از او، و غیره مجموعه عواملی است که بستر روی آوردن به فحشا را فراهم و تشدید می­کند.

نگاه جامعه شناختی به موضوع
روسپیگری زنان در ایران یکی از مسائلی است که به دلیل حساسیت­برانگیز بودن آن مورد غفلت نهادهای رسمی و دولتی قرار می‌گیرد. تحقیقات دقیق درباره این معضل اجتماعی به ندرت صورت می‌گیرد و فقط برخی از اساتید دانشگاه ها و سازمان‌های غیردولتی و اجتماعی به آن می‌پردازند. لیکن، آمار رو به رشد فحشا در ایران، این موضوع را از قالب موضوعی روانشناختی بیشتر به موضوعی جامعه­شناختی در جامعه ایران بدل می­کند.
در شواهد باستانی- تاریخی پدیده فحشا و تن فروشی نیز حضور دارد. این امر همپای مردسالاری حاکم بر جوامع بشری قابل تامل است. در جوامع مردسالار که مرد نقش کلیدی را ایفا میکند، خواسته­ها و نیازهای او در اولویت قرار می­گیرد و زن به عنوان وسیله­ای برای تمتع مرد در نظر گرفته می­شود. در این اثنا هر چند در غرب زنان بدكاره توسط كل شهروندان سنگسار می­شدند و تا ابد گناهكار می ماندند، لیكن در شرق اولاً قوانین، ازدواج منقطع را به عنوان سنتی مأخوذ از زندگی اعراب تداوم بخشیده و ثانیاً شواهد بر جای مانده تاریخی نشانگر سنگسار زنان به حكم قضات شرع بوده است.
در بررسی علل جامعه شناختی، گرایش به فحشا در نظر مارکس، جنايت، فحشا، فساد، رفتارخلاف اخلاق در درجه نخست ناشي از فقراست كه زاييده سيستم سرمايه­داري است. بدين سان كه عده معدودي با دراختيار گرفتن وسايل توليد، ثروت­ها را به طور نامساوي قسمت مي­كنند و تناقضات را پديد مي­آورند.1 براساس مطالعات انجام شده، بیكاری، بی­سوادی، فقر، تربیت ناصحیح، اعتیاد، مدیریت ناصحیح ، نبودن سامانه­های اجتماعی حامی زنان و دختران آسیب­پذیر، رواج مصرف گرایی، گسترش فیلم­های پرونو و... همه زمینه ساز بوجود آمدن این معضل هستند.
براساس قاعده اگر زنی قادر به تأمین معاش خود یا خانواده تحت سرپرستی خویش از راه قانونی نباشد، شرایط مستعدی برای جذب به فحشا دارد. متأسفانه فرصت­های شغلی مناسب برای زنان وجود ندارد و امكانات اقتصادی به طور عمده در دست مردان است. زنی كه به علت از دست دادن همسر، طلاق یا ترك شدن، نیاز به كار دارد، با توجه به آنكه عموماً از تحصیلات یا تخصص هم برخوردار نیست و در تأمین معاش خویش با مشكل روبه رو می­شود و سازمان­های مسئول هم به عوض آنكه به فكر آموختن حرفه به این زنان یا یافتن كار مناسب برای او باشند تنها به دادن مستمری ناچیزی به او اكتفا می كنند. حال آنکه این معضل به عنوان یک آسیب  اجتماعی که در تاثیر و تاثر مستمر با دیگر حوزه­های اجتماعی است و با توجه به تبعات گسترده آن، نیازمند بررسی مستقل به دور از کلیشه­های اعتقادی و محافظه کاری سیاسی است.
 در ایران فعلی که آمیزه ایست از مردسالاری فرهنگی-مذهبی و ناكارآمدی اقتصادی، فحشا و تن فروشی جلوه جدیدی یافته است. ساختار جوان جمعیت ایران و تشدید فعالیت­های جنسی در دوره جوانی به اضافه مهمترین عامل، موانع اقتصادی، بسترساز گرایشات غیرمعمولی چون فحشا و تن­فروشی و بازار پررونق آن شده است.
بیش از ۶۰ درصد زنان خیابانی سوءاستفاده جنسی را در كودكی تجربه كرده اند كه ۷۰ درصد این آزارها از سوی پدر یا ناپدری بر قربانیان اعمال می شود. درمجموع همانطور كه آمار آسیب های اجتماعی سالانه با رشد ۱۵ درصدی مواجه می شود، رشد ۱۵ درصدی زنان خیابانی هم دور از انتظار نیست. 2 اکتفا کردن به این آمارها، چندان مورد اتکا نیست زیرا با توجه به نوع موضوع و تابوهای اجتماعی آن، نمی توان این آمارها را مرجعی قطعی و به روز در این زمینه دانست، و نقص در آمار مطالعات را محکوم به ابهام های عدیده ای می­کند. در شرایطی که فعالیت­های علمی نیز معلول شرایط سیاسی و وقایع اجتماعی است نمی توان نتایجی قطعی به دست آورد. مثلا مراکز مطالعات زنان پس از دوره نهم ریاست جمهوری، از ارائه آمار به پژوهشگران حوزه های اجتماعی جز در موارد معدودی سر باز زد و این آمار و اطلاعات تنها در اختیار نهادهای امین دولت قرار گرفت که جایگاهی در بهبود شرایط و وضعیت زنان و حل معضل فحشا و تن فروشی ندارند. تاکید بر این نکته ضروری است که گرایش به روسپیگری و فحشا هر یک نیازمند بررسی مستقل و در تعامل با دیگر دلایل است. نوع رسیدگی به دختران فراری که در دام باندهای فحشا می افتند متفاوت از زنان مطلقه­ایست که در اثر قوانین نابرابر به دام این مهلکه افتاده اند. هرچند هر دو قشر تازیانه خورِده­ی این فرهنگ و قوانین مردسالار و نابرابرِ ناشی از آن هستند.
باندبازی های دولتی و بهره برداری جنسی از زنان ایرانی
بر اساس اسناد ویکی لیکس : زنان ایرانی تحت عنوان صیغه موقت به شیوخ عرب هدیه داده میشوند. در سندی که متعلق به سفارت آمریکا در عراق و به تاریخ دهم ژانویه ۲۰۱۰ است آمده است که: یکی از کارکنان سفارت در ملاقات با یکی از شیوخ عراق از وی شنیده است که دولت ایران در پی افزایش نفوذ خود در عراق است و این موضوعی بوده که وی در سفرش به ایران با آن مواجهه شده است.
این شیخ عراقی سپس در باره سفرش به ایران می گوید که وی دریافته است که بسیاری از سران قبایل عراق بطور مکرر به ایران سفر می کنند. وی دلیل سفرش به تهران را در ملاءعام معاینات پزشکی اعلام کرده بود ولی بطور خصوصی به کارمند سفارت آمریکا گفته است که دلیل اصلی سفر وی به تهران برخورداری از ازدواج های موقت با زنان ایرانی و سایر تفریحات است. این شیخ همچنین تاکید کرده است که نظیر چنین تسهیلاتی از سوی دولت جمهوری اسلامی در اختیار سایر شیوخ عرب و سران قبایل عراق نیز قرار می گیرد. براساس این سند سران قبایل و شیوخ عراق بطور دائم بین ایران و عراق در رفت و آمد هستند4.
جمهوری اسلامی همواره ادعا کرده است جامعۀ ایرانی یک جامعۀ سالم به دور از فحشا است و ارگان های دولتی نظیر گشت های ارشاد و غیره با این مسئله مبارزه می کنند. اما در اسناد فوق مشاهده می شود که ادعاهای مقامات جمهوری اسلامی ادعایی بیش نیست و هرجا به سود منافع اقتصادی و سیاسی آنان باشد از این پدیده استقبال کرده و به شکلی مخفی از آن استفاده می کنند تا جایی که می توان بدن تردید نام این صنعت را "روسپیگری دولتی" نهاد.
روسپیگری دولتی
هفتاد و پنج درصد جمعیت ایران را جوانان تشکیل می دهند. نیمی از این هفتاد و پنج درصد را جوانان زیر 17 سال تشکیل می دهند و این باعث پیدایش مشکلاتی نظیر بیکاری، گرانی، کمبود مسکن و فلج اقتصادی و در نتیجه رشد و افزایش بزه کاری شده است.  جوانان نیاز به شغل، مسکن، تحصیلات، ورزش، تفریح و همچنین احتیاج به داشتن رابطه با جنس مخالف و برآوردن نیازهای جنسی دارند و به علت قوانین پوسیده قرون وسطایی و ارتجاعی اسلامی و فرهنگ مرد سالار غالب که در ایران وجود دارد، جوانان تا پیش از ازدواج اجازه داشتن رابطه جنسی با همدیگر را به صورت آزاد ندارند و نه تنها هیچگونه آموزشی در مدارس و محیط های آموزشی در رابطه با مسائل جنسی وجود ندارد بلکه صحبت کردن از آن نیز ممنوع است تاجایی که اگر پسر جوانی مطلع گردد که دختر مورد پسند و دلخواه وی تا قبل از ازدواج اقدام به برقراری رابطه جنسی با مردی دیگری کرده است از ازدواج با وی پرهیز و خوداری می کند و اگر چنانچه ازدواجی میان آن دو صورت گیرد در شخصیت همسرش خود نقطۀ ضعف و امتیازی به شدت منفی می داند.
در سال های اخیر، به دلیل بیکاری و مشکلات زیاد اقتصادی در جامعۀ ایرانی سن ازدواج به 30 تا 35 سال نزول کرده است. در نتیجه جوانان به رابطه پنهان جنسی روی می آورند و چاره ای جز برقراری اینگونه ارتباطات به صورت کاملا مخفیانه ندارند. ازسوی دیگر، به دلیل وجود شکاف طبقاتی فاحش در جامعه ایران، دختران و زنان زیادی برای تامین معاش زندگی خود به پدیدۀ روسپیگری روی آورده و به این نیاز و تقاضای درآمدزا پاسخ مثبت می دهند. یکی از مهم ترین عوامل و دلایل زنان برای تن فروشی در ایران فقر و رشد و افزایش تقاضا جهت رابطه جنسی آزاد است. در این رابطه اکثر مشتری های این زنان و دختران تن فروش متاهل و دارای خانواده و از اقشار مختلف و دارای مقام و پست هستند. طبق اطلاعات و تحقیقات به عمل آمده گروهی از این زنان و دختران توسط باندهای رژیم اسلامی شناسایی شده و مورد دسته بندی قرار گرفته اند تا بتوانند آنان را زیر نظر و کنترل خود در آورند و گروهی از آنان را به کشورهای عربی می فروشند و برای عده ای دیگر که در ایران  مانده اند خانه و تلفن همراه تهیه کرده اند تا بتوانند به صورت دائم آنها را کنترل کنند. در حال حاضر تعدادی از این دختران و زنان زیر مجموعۀ این باندها قرار دارند. این زنان و دختران تامین کننده های اقتصادی بسیار پُرسودی برای رئیس باندها محسوب می شوند. بسیاری از دختران و زنان تن فروش از سوی عوامل حکومتی و نیروی انتظامی اداره می شوند و بخش زیادی از درآمد آنان به جیب این افراد سرازیر می گردد. پخش قرص های روان گردان و تحریک کننده نیز در مواردی به این زنان واگذار می شود. تمامی قرارها و مسائل مالی این تعداد و گروه از زنان و دختران توسط سرکرده های باند مشخص می شود و سر پیچی از دستورات آنان پیامدهای ناگواری را در پی دارد. در میان این دختران و زنان تعدادی اقدام به خودکشی می کنند.
 تعداد دیگری از زنان تن فروش متاهل هستند و بعضا مشاهده گردیده که شوهران اینگونه زنان در این کار مشارکت دارند و کار تماس با آژانس های تاکسی و تردد آنان را بعهده دارند. عده ای دیگر از زنان و دختران تن فروش به دلایل اعتیاد و نیاز جنسی به این عمل اقدام می کنند و به مواد مخدر آلوده می شوند. در ایران شبکه هایی وجود دارد که با دریافت پول دختران را روانه کشورهای اروپایی و دیگر کشورهای عربی و خاورمیانه می کنند که بارها اخبار و گزارش انتقال این زنان و دختران به رسانه ها و مطبوعات کشیده شده و باعث رسوایی گردیده است. بهره برداری جنسی دولتی از زنان ایرانی برای رسیدن به اهداف سیاسی و اقتصادی در داخل و خارج از مرزهای ایران ، نوعی سوءاستفاده از شرایط وخیم اقتصادی حاکم بر خانواده های ایرانی است. فراموش نکنیم که گشت های ارشاد و ماموران نهی از منکر در روز صدها زن و مرد جوان را به اتهامات بی معنایی همچون داشتن آرایش، خالکوبی، بدحجابی و ارتباط با جنس مخالف در خیابان ها و خانه های شخصی مردم بازداشت و روانۀ زندان می کنند.

منابع:
  1. آنتوني گيدنز،نظريه­هاي جامعه­شناسي، ترجمه منوچهر صبوري، نشرني
  2. آمار روابط عمومی معاونت اجتماعی سازمان بهزیستی
3.      جامعه شناسی روابط جنسی

Friday, December 10, 2010

صنعت فحشا در جمهورى اسلامى

تریبون آزاد رهائی زن
صنعت فحشا در جمهورى اسلامى
گفته ميشود بالاتر از سياهى رنگ ديگرى وجود ندارد. اين گفته درست نيست. پديده فحشا و خودفروشى زنان در ايران گواه گويايى در اين زمينه است. در دنياى امروز بازار فحشا از جمله فجايع بزرگى بحساب ميايد كه ميليونها انسان زن را به كام خود فرو ميبرد. تايلند و هند و برزيل از نمونه هاى گوياى آنست. تهران ـ فقط بعنوان نمونه تمام عيار از  شهرهاى متعدد ديگر ايران ـ بايد به اين ليست اضافه شود. و نه فقط اين٬  آمار و شواهد مربوط به بازار فحشا در ايران چشم شما را بدنيايى باز ميكند كه وضعيت دلخراش كننده قربانيان آن دست سياه ترين بازارهاى مشابه را از پشت بسته است. چند صدهزار زن و كودك خردسال در باتلاق فقر و تباهى و قوانين  و مناسبات كثيف و ارتجاعى اسلامى فرو رفته اند و پايانى براى اين كابوس متصور نيست.  جمهورى اسلامى با همه قوانين و مبانى حكومتى خود قالب و لياقتهاى هر چه مناسبترى را براى رشد اين "بازار" بدست ميدهد. صنعت بزرگ فحشا٬ تن فروشى زنان٬ ديگر يك واقعيت غير قابل انكار آن جامعه است.

به شهر فساد خوش آمديد!
اين عبارتى است كه براى تهران بكار برده ميشود.  عجالتا از نفس كلمه "فساد" بگذريم. هر چه هست كلمه "فساد" اسم رمز طنز آلودى است كه براى عبور از  تابلوى رسمى حكومت و وارد شدن به واقعيت روزمره يك جامعه پانزده ميليونى مورد استفاده قرار گرفته است. صد البته از آمار رسمى خبرى نيست. اما فقط گفته ها و گزارشات مراكز و مقامات دولتى را مبنى قرار دهيد اينجا شهرى است كه با هشت تا ده هزار باند فعال در زمينه فحشا دست كم سيصد تا چهارصد هزار زن را در چنگال تجارت مخوف خود دارند. قربانيان اين باندها دختران جوانى هستند كه ميانگين سنى آنها بسرعت به بيست سال كاهش پيدا كرده است. بازار فحشا در ايران بخاطر دسترسى به كودكان دختر دوازده سيزده ساله از شهرت برخوردار است. كودكان پسر از جمله عوامل  رونق بيشتر اين بازار بحساب ميايد. پديده اى بنام  "دختران فرارى"٬ دختران جوانى كه بهر دليل از خانواده خود ميگريزند٬ از منابع تغذيه بازار باندهاى فحشا است كه در طى مدت كوتاه و در عرض چند هفته قربانيان تازه اى را برايشان به ارمغان مياورد. اما اين هنوز همه تصوير نيست.
در طى سالهاى اخير و با تداوم و گسترش فقر و بيكارى بخش زيادى از جمعيت فرودست جامعه را به تباهى رانده است. ابعاد اين تباهى زمانى آشكارتر ميشود كه با عدم وجود هرگونه تامين و بيمه اجتماعى ديگر را نيز به آن اضافه نمود.  زنان مجرد٬ مادرانى كه تامين زندگى خود و كودكان خود را بعهده دارند٬ آسيب پذيرتر  از هر بخش ديگرى در لبه پرتگاه سقوط  قرار گرفته اند. رسانه ها و تجربيات روزمره مردم سرشار از سرگذشت تكان دهنده زنان و دخترانى است كه در لبه اين پرتگاه مورد سوء استفاده جنسى قرار گرفته اند. براى هزاران هزار تن از اين زنان٬  زندگى به جهنمى تبديل شده است كه تن فروشى  جزيى از آن است. تهران شهرى است كه پديده تن فروشى و بازار فحشا را نه فقط در خانه هاى رسمى فروش سكس٬ نه فقط در پاتوق تكرارى در خيابانهاى معين٬ بلكه در محلات٬ در ميان زنان خانه دار٬ در ميان قشرهاى مختلف و حتى  زنان تحصيل كرده ميتوان سراغ گرفت. تن فروشى به عنوان يك پديده گسترده و سازمان يافته به اعماق وجود آن جامعه چنگ انداخته است.
تهران فقط يك نمونه است. شهر مشهد و شهرهاى  بزرگ ديگر دست كمى ندارند.
جمهورى اسلامى سرمنشا و سازمانده فحشا
سه سال پيش در يك همايش بررسى آسيبهاى اجتماعى تصريح شد كه "بين ٣٠٠ تا ٦٠٠ هزار زن خود فروش در جامعه ما قابل رديابى هستند". اگر به آمار خود دست اندركاران باور كنيم  در طى سه سال گذشته هزاران دختر جوان و كودك ديگر با ميانگين سنى ١٣ ساله٬ به اين آمار اضافه شده اند.  رقم واقعى اما بسيار بيشتر از اينهاست. زمانى مجازاتهاى سنگين و فشارهاى فرهنگى و رسوايى و پيامدهاى مرگ آور فحشا را به خفا ميراند. سالهاست كار از اين ها گذشته است. همه ميببنند كه رژيم حاكم خود رسما و عملا به اين پديده دامن ميزند و براى بركات آن دندان تيز كرده است.
در ادبيات و سياستهاى رژيم كماكان از تن فروشى بعنوان فساد زنان اسم برده ميشود. عاقلترينهاى مدعى جامعه شناسى و حقوق انسان٬ پاى محروميتهاى جنسى مردان و اثرات طلاق را بميان ميكشند. اين مزخرفات محض هستند كه در كوچه و خيابان با پوزخند  بدرقه ميشوند. فحشا و تن فروشى زنان يك جهنم است كه تنها با زور و ترور و به ضرب گرسنگى ميچرخد. جمهورى اسلامى ماشين گرسنگى دادن ميليونها انسان است. در سايه اين رژيم نه كار٬ نه بيمه و امنيت مالى٬ نه مسكن و مايحتاج پايه٬ نه اميد به فردا بلكه بجاى آن فقر و بى پناهى و استيصال بازتوليد شده و ميشود. تن فروشى بخشى از كابوس حاصل اين شرايط است. هنر بزرگ رژيم اسلامى در ايران اينستكه سرنوشت شوم تن فروشى را به واقعيت زندگى كودكان سيزده ساله و كمتر از آن گره زده است. در يك سيكل معيوب و پايان ناپذير٬ ابتدا جمهورى اسلامى والدين را از تامين كودكان و دفاع و كمك به آنها خلع سلاح ميكند٬ كرور كرور از اين كودكان سر از خيابانها در مياورند. در قدم بعد دولت از هر گونه مسئوليت در حمايت از  همان كودكان سرباز ميزند. پليس و مقامات امور اجتماعى خيلى وقت است كه از "جمعاورى" زنان و دختران جوان٬ از دل بى پناهى مطلق٬ از ميان پاركها و خيابانها دست برداشته است. اين زنان و دختران دو دستى تحويل باندهاى فحشا ميگردند. جمهورى اسلامى تسمه نقاله  توليد و بازتوليد فحشا در جامعه هفتاد ميليونى است.
اما هنوز بايد از نقش فعالتر و مستقيم رژيم در سازمان دادن تجارت فحشا در ايران گفت. همه چيز بروشنى گوياى اينستكه كه خانه هاى نيمه مخفى باندهاى تجارت سكس در شهرهاى مختلف در ايران از نظر مساعد دستگاههاى پليسى و قضايى رژيم برخوردارند. سه هفته پيشتر مقامات امنيتى تهران اعلام كردند كه يك محل فروش زنان توسط يك باند شناخته شده با جريمه ١٥٠ هزار تومان مجددا از  اجازه ادامه فعاليت خود برخوردار گشته است. شواهد بسيارى دال بر نظارت مستقيم سپاه و مقامات امنيتى در تهران و مناطق ديگر بر امور باندهاى سوء استفاده از زنان و تن فروشى آنهاست.
مژدگانى: صيغه بزبان شيرين فارسى!
سه هفته پيشتر آيت الله سيستانى در فتواهاى جنجال آميزى اعلام كرد كه صيغه را ميتوان بزبان فارسى  و حتى از طرف زن٬ جارى ساخت. مساله مهم اعلام مدت زمانى و قيمت مورد توافق است. بنا به توصيه ايشان كل مقدمات به چند كلمه ساده خلاصه شد. مراجع مذهبى معظم متعدد ديگرى قبلا در اينراه فتواهاى مشابهى را صادر ساخته بودند. بطور موازى تمامى ماشين قانون گزارى و قضايى٬ ماشين تبليغات دولتى و مذهبى بطرز خيره كننده اى بعنوان جاده صاف كن تن فروشى زنان در قالب قانونى و شرعى آن فعالانه دست بكار بوده اند. صيغه بعنوان محمل شرعى و قانونى تن فروشى زنان از مهمترين مشغله ها و الويت تمامى مراجع و بنگاههاى رسمى و غير رسمى جمهورى اسلامى عمل كرده است.
قابليتهاى رژيم و سيستم عظيم مذهبى و عقيدتى جمهورى اسلامى از كسى پنهان نيست. اين رژيم و تحجر مذهبى آن در چرخاندن يك توليد سرمايه دارى مدرن و به قيمت بهره كشى وحشيانه از طبقه كارگر٬  ظرفيتهاى بالايى را از خود بروز داده است. در اين ميان بايد قابليت سازمان دادن يك بازار عظيم تن فروشى را به افتخارات چرخانندگان اين حكومت اضافه نمود. ظرفيتهاى سركوب و تحقير حقوق انسانى رژيم بر كسى پوشيده نيست. اما هنوز وجدان انسانى در مقابل جنون مذهبى ـ قانونى كه در آن تن فروشى اينچنين با سهولت موجه و در دسترس قرار گيرد٬ با مرزهاى ناشناخته اى از رژيم حاكم بر ايران آشنا ميگردد.
اسلام٬ مبانى عقيدتى و فرهنگى٬ قوانين و مقررات آن هيولايى است كه ذره ذره از ارزش و احترام و حقوق زنان را در تمامى شئون اجتماعى و فردى مورد حمله قرار داده است. بى حقوقى زن٬ بى ارزشى احساسات و ارزشها و اراده و احترام او در آن جامعه مداوما بازتوليد ميشود. عرصه جنسى از ميدانهاى اصلى  براى تعرض به زن در تار و پود اين رژيم٬ اسلام و ارزشهاى آن نشسته است.
جنده ها!
بار نفرين و نفرت در اين كلمه براى همه آشناست.  اين كلمه همواره و همه جا محملى بوده است كه مسببين و عاملين اصلى فحشا خود را پشت آن پنهان سازند. قربانيان تن فروشى و زنان با بدترين رفتار و  با نفرت همراهى شده اند تا صاحبان جامعه٬ عاملين فقر٬ مسببين سقوط زنان به ورطه تن فروشى٬ پليس و قضات٬ سرمايه داران٬ دولت ها و همه اعوان و انصار چرخاننده جامعه به قيمت تحقير اين زنان براى خود شرافت بخرند. هموراه و همه كس از متجاوز و خريدار و قاچاق چى و همه دست اندركاران بازار فحشا٬ از اعتبار و آبرو برخوردار بوده اند بجز خود قربانى!
در جمهورى اسلامى و جامعه تحت كنترلشان زنان هرزه٬ زنان ذاله٬ مفسدين٬ و لزوم رفع شر آنها عباراتى است كه مورد استفاده روزمره است. دنيا هر چقدر هم معكوس باشد٬ هنوز جاى تعجب دارد كه چرا بايد مقامات رژيم٬ آيت الله ها٬ نمايندگان مجلس و شكنجه گران و فرمانده هان شان بتوانند ادعاى شرف داشته باشند. بعنوان مصلحين جامعه ظاهر گردند  و سنگ دفاع از اخلاقيات و عدالت و انسانيت بسينه بزنند؟ اينها خود مبتكر و عامل مستقيم بازار تن فروشى هستند٬ معلوم نيست چرا زنان  قربانى  بايد يكبار ديگر تاوان كثيفترين موجودات را پس بدهند؟
تن فروشان بخشى از طبقه كارگر ايران
زنان تن فروش بخشى از طبقه كارگر هستند و طبقه كارگر بايد بار دفاع از هستى و حقوق و نجات آنها را بر دوش خود بكشد. نه فقط به اين دليل كه عملا بخش اصلى قربانيان فحشا از اعضاى خانواده كارگران و مردم زحمتكش بوده اند٬ بلكه در عين حال به اين دليل كه خواستها و جنبش طبقه كارگر و با خواست فورى تامين اجتماعى همه شهروندان و از طرف دولت تنها و تنها راه نجات عملى قربانيان بيشمار كابوس تن فروشى است. پرچم طبقه كارگر براى رهايى زن٬ براى افسار كردن مذهب٬ پرچم طبقه كارگر براى برابرى كامل شهروندان تنها ابزار سد كردن روند قربانيان فاجعه فحشا در ايران است.
جمهورى اسلامى در ميان همه تباهى هاى ديگر عملا و فعالانه به صنعت فحشا در ايران واقعيت بخشيده است. اين صنعت براى چرخانندگان آن حاوى سودهاى سرشار و رويايى است.  در عوض ميليونها زن بعنوان قربانيان اصلى  اين پديده در معرض سرنوشتى دردناك قرار گرفته اند و هستى و ارزشهاى پايه اى انسانى و اجتماعى را براى همه آحاد جامعه و بيش از هركس طبقه كارگر مورد حمله قرار داده است.
در تداوم حكومت جمهورى اسلامى هنوز از سياهى رنگ بالاترى خواهد بود. به كار اين حكومت بايد پايان داد.
مصطفى رشيدى
دهم دسامبر ٢٠١٠

Wednesday, November 24, 2010

مبارزه با خشونت علیه زنان

تریبون آزاد رهائی زن
!مبارزه با خشونت علیه زنان 
صلاح ايراندوست 

چهارشنبه, ۰۳ آذر ۱۳۸۹ - ۲۴ نوامبر ۲۰۱۰ - ۰۷:۱۶

در ایران وضعیت زنان فاجعه‌بار است: به مناسبت روز بین‌المللی اعتراض به کاربرد خشونت علیه زنان، نهادها و جمعیت‌های مدنی همگان را به حمایت از زنان و دختران دعوت می‌کنند. در کشورهای بسیاری زنان همچنان دستخوش ستم و خشونت هستند. ایران یکی از بدترین نمونه‌هاست.روز ۲۵ نوامبر (۴ آذر) از سوی سازمان ملل متحد به عنوان روز مقابله با خشونت علیه زنان تعیین شده است. بدین مناسبت چندین سازمان بین‌المللی جهانیان را به مقابله با فشارهای خشونت‌بار علیه زنان فرا خواندند.سازمان امداد Care در بیانیه‌ای توجه افکار عمومی را به فشارهای هولناکی توجه کرده است که در بوسنی - هرزگوین بر زنان وارد می‌آید. به گفته این نهاد مدنی، در قرن بیست و یکم و در مرکز اروپا فجایعی باورنکردنی روی می‌دهد: دلالان انسان، دختران جوان را از کشورهای همسایه مانند صربستان و کرواسی می‌ربایند و با خود به بوسنی می‌برند و آنها را در شرایطی وحشیانه به تن فروشی وادار می‌کنند.چندین سازمان بین‌المللی وضعیت زنان را در ایران «فاجعه‌بار» توصیف کرده‌اند. در ایران زنان تنها قربانی فشارهای غیرقانونی نیستند. واقعیت تلخ این است که قوانین جمهوری اسلامی، که بر پایه شریعت استوار است، تبعیض بر زنان را توجیه می‌کند و مقامات این حکومت به برابری حقوقی زنان با مردان اعتقاد ندارند. در ایران نه تنها زنان به خاطر جرم‌های "ناموسی" به مجازات‌های شدید مانند مرگ محکوم می‌شوند، بلکه این امر با شیوه‌هایی بیرحمانه مانند سنگسار اعمال می‌شود.

زنان، همچنان قربانی تجاوز

در برخی از مناطق مانند برمه یا دارفور (جنوب سودان) نظامیان تجاوز به زنان را به سادگی به عنوان یک حربه جنگی به کار می‌برند. دختران و زنان جوان در برابر این تعرض وحشیانه و غیرانسانی هیچ افزاری برای دفاع از خود ندارند. جامعه جهانی باید شدیدترین مجازات‌ها را برای این عمل شنیع در نظر بگیرد. در دارفور تجاوز جنسی، شیوه‌ای رایج برای تحقیر زنان قوم "مغلوب" است. در برمه نیز سربازان رژیم نظامی در سرکوب اقلیت‌های قومی از تجاوز جنسی به زنان استفاده می‌کنند. سازمان‌های مدافع حقوق زنان از مواردی هولناک در کنگو گزارش داده‌اند. در این کشور آفریقایی زنان در هر سن و سالی، از سه تا هفتاد سالگی در معرض تجاوز جنسی قرار دارند. در کنگو سازمان‌های امداد بین‌المللی به بیش از ۴۹ هزار نفر از زنان و دختران خدمات پرستاری و درمانی عرضه کرده‌اند.

International Day for the Elimination of Violence against Women: Women's activists have marked November ۲۵ as a day to fight violence against women since ۱۹۸۱. On December ۱۷, ۱۹۹۹, the United Nations General Assembly designated ۲۵ November as the International Day for the Elimination of Violence Against Women (Resolution ۵۴/۱۳۴). The UN invited governments, international organizations and NGOs to organize activities designated to raise public awareness of the problem on this day as an international observance. Women around the world are subject to rape, domestic violence and other forms of violence, and the scale and true nature of the issue is often hidden. This date came from the brutal assassination in ۱۹۶۰ of the three Mirabal sisters, political activists in the Dominican Republic, on orders of Dominican dictator Rafael Trujillo (۱۹۳۰–۱۹۶۱). There is more information about the history of this day, and UN publications relating to violence against women, at the UN's Dag Hammarskjöld Library. The UNIFEM (United Nations Development Fund for Women) also has a regular observance of the day, and offers suggestions for others to observe it.
From Wikipedia.

Monday, September 20, 2010

جنبش زنان ایران در جستجوی هویت

تریبون آزاد رهائی زن
جنبش زنان ایران در جستجوی هویت 

مدرسه فمینیستی:سهیلا وحدتی 

دوشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۸۹ - ۲۰ سپتامبر ۲۰۱۰ - ۰۶:۱۴

اسلامی یا سکولار: جنبش زنان بسرعت در گستره و عمق خواسته های خویش رشد می کند. طرح روشن خواسته های زنان از سوی همه نامزدهای ریاست جمهوری در آخرین دوره انتخابات ریاست جمهوری نشان داد که خواسته های زنان قابل انکار نیست. تظاهرات اخیر جنبش سبز نیز شاهد این واقعیت بوده که زنان یکی از مولفه های اصلی جنبش دمکراسی خواهی در ایران هستند.با رشد و گسترش جنبش زنان پرسش هایی درباره این جنبش - هم از بیرون و هم از درون آن - مطرح می شود. پرسش اصلی این است که هویت این جنبش چیست و از چه راهکارهایی استفاده می کند؟
آیا جنبش زنان در ایران می تواند در چارچوب حکومت اسلامی رشد کرده و نمونه ی جنبش برابری خواهی زنان در یک کشور مسلمان باشد؟
آیا همانطور که انقلاب اسلامی ایران الگوی حرکت برخی مسلمانان در کشورهای در حال توسعه شده است، جنبش زنان ایرانی نیز الگوی حرکت حق خواهی زنان مسلمان خواهد شد؟
و یا اینکه این یک جنبش حق خواهی است که ربطی به مذهب ندارد، هویت سکولار دارد و بنا به شرایطی گاه با مذهب شانه به شانه می شود، ولی مستقل از حرکت و هویت مذهبی است؟
نگاهی به شرایط جهانی
نگاهی به وضعیت جهان و رشد بنیادگرایی اسلامی در جهان که با انقلاب ایران شدت هم گرفته است دورنمای جنبش زنان ایران را جالب توجه تر می سازد. زنان ایران در حالیکه هنوز با حجاب فعالیت می کنند، در بیشتر عرصه های زندگی اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و حتی سیاسی وارد شده و هر روز جای خود را در ساختار جامعه بازتر می کنند.
رشد جنبش زنان از یک سو، و رشد جریان نواندیشی دینی و جنبش سیاسی اصلاح طلبی از سوی دیگر نوید پدیده جدیدی را می دهد که از درون همین حکومت بیرون آمده و به مبارزه با قلب بنیادگرایی اسلامی می پردازد.
زنان در کشورهای مسلمان از جنوب شرق آسیا گرفته تا بحرین و پاکستان، حرکت های حق خواهانه را - بویژه پس از کنفرانس پکن - شدت بخشیده و خواهان نقش جدی تر در زندگی اجتماعی هستند. بسیاری از این زنان اما هنوز در قید و بند قوانین و مقررات اسلامی قرار دارند و قربانی خشونت و تبعیض می شوند. در چنین شرایطی می توان به اهمیت این موج حرکت های جدید مقابله با بنیادگرایی در ایران پی برد که در تلاش است تا مفهوم اسلام را یک گام به پیش برده و از انحصار بنیادگرایی درآورد.
در این میان جنبش زنان بویژه دارای نقش پراهمیتی است چرا که با رشد و آگاهی خود می تواند در سطح بین المللی پیشگام و الهامبخش جنبش زنان در دیگر کشورهای منطقه و بویژه در کشورهای مسلمان باشد.
پیش از آنکه به جنبش زنان بپردازیم، اجازه دهید که ابتدا خیلی فشرده نگاهی به برنامه جمهوری اسلامی در ایران برای زنان بیندازیم و با توجه به آن ببینیم که اساسی ترین خواسته های زنان در ایران چیست.
تعریف جمهوری اسلامی از «زن مسلمان»
حکومت جمهوری اسلامی تلاش دارد تا الگوی «زن مسلمان» را برای دیگر کشورهای مسلمان ارائه کند و به دنیا نشان دهد که فرهنگ اسلامی حقوق زن را ضایع نمی کند، بلکه به او "شخصیت" می بخشد.
چهره ای که حکومت جمهوری اسلامی تلاش دارد از زن، یا بصورت ایده آل از «زن مسلمان» تعریف کند، زنی است که در صحنه فعالیت اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی پا به پای مرد حرکت می کند و با مشکلی روبرو نمی شود. اما این زن فاقد هویت جنسی است. یعنی asexual است. حجاب عاملی است که همه مظاهر جنس زن را می پوشاند، و زن را به موجودی بدون هویت جنسی در جامعه تبدیل می کند. در نتیجه، زن فاقد هرگونه حقوق جنسی است و در قراردادهای مربوط به رابطه جنسی، یعنی در قانون خانواده، نیز تقریبا سهمی ندارد.*
حقوق جنسی زن و حقوق زن در خانواده از سوی بنیادگرایان اسلامی در ایران از آغاز انقلاب نادیده گرفته شده است. جالب اینکه زنان جوان ایرانی از همان آغاز به شیوه های گوناگون به دنبال استفاده از حقوق جنسی خود بوده اند. و اکنون شاهد هستیم که مبارزه برای حقوق زن در خانواده به شکل گسترده و با برنامه توسط گروه های فعال زنان انجام می گیرد.
خواسته های زنان
تکیه گاه اصلی بنیادگرایی – تقریبا در همه مذاهب ابراهیمی – کنترل برروی بدن و رفتار جنسی زن است. بنیادگرایی در ایران نیز میدان اصلی نمایش قدرت خود را در کنترل برروی بدن زن پیدا می کند. قانون حجاب، قانون خانواده و قانون سنگسار همه برای اعمال کنترل بر روی رفتار جنسی زن است. طبیعی است که زنان در تلاش برای استفاده از حقوق بشر خود – از حقوق حنسی گرفته تا حقوق فردی در خانواده - در مقابل بنیادگرایان قرار می گیرند. از این رو، توانمندسازی زنان و رشد جنبش زنان در جهت مقابله با بنیادگرایی قرار دارد.
اما در کشورهایی که بنیادگرایان اهرمهای قدرت را در دست دارند، آیا مبارزه زنان برای بدست آوردن حقوق شان باید از آغاز همراه با مبارزه علیه بنیادگرایی باشد، یا اینکه زنان می توانند بدون رودررویی مستقیم با حکومت های مذهبی برای بدست آوردن بخش هایی از حقوق خویش به شیوه ی گام به گام مبارزه کنند؟
تلاش زنان جوان برای کسب هویت جنسی و حقوق جنسی خود بصورت فردی، نیمه پنهان و ناگفته در همه جا در جریان است. اما هنوز هیچ یک از گروه های زنان به صورت آشکار به دفاع از این حقوق نپرداخته اند و حتی صحبتی علیه حجاب اجباری براه نیافتاده است. به بیان دیگر، با اینکه این مبارزه به شیوه های گوناگون بروز می یابد، اما از آنجا که بدون برنامه ریزی و هماهنگی جمعی صورت گرفته و می گیرد، از نظر تئوریک چندان به این جنبه از مبارزه زنان پرداخته نشده و امید است که در آینده مورد بحث قرار گیرد. اما مبارزه برای کسب حقوق برابر در خانواده، بصورت آشکار و برنامه ریزی شده در جریان است. از این رو، زنان در نشست ها و گردهمایی های جمعی و پژوهش های فردی به بازبینی تجربه ها و درس گرفتن از مبارزه جمعی خویش در این زمینه می پردازند و در تلاش هستند که از زاویه نظری (تئوریک) نه تنها به بررسی عملکرد گذشته خود بنشینند، بلکه چراغی فرا راه آینده بسازند تا با تاکتیک و استراتژی بهینه وارد عمل شوند.در ادامه ی این نوشتار بحث روی شیوه های مبارزه با تبعیض حقوقی است که عموما بصورت آگاهانه، برنامه ریزی شده و جمعی صورت می گیرد.
هویت جنبش زنان
زنان کنشگر تا کنون از شیوه های مدنی برای آگاه سازی عمومی استفاده کرده و تلاش کرده اند از هرگونه تعامل و رویارویی با حکومت و یا استفاده از شیوه های سیاسی پرهیز کنند. اما با رشد میزان آگاهی عمومی، این نیاز احساس می شود که مبارزه باید به سطح بالاتری ارتقاء پیدا کند و برخی از خواسته های زنان در سطح سیاسی مطرح می شود. اکنون بررسی لایحه چندزنی در مجلس یکی از مواردی است که این ضرورت را بشدت ایجاب می کند.
آیا زنان باید به گفتگو با حکومت بپردازند، کارگزاران حکومتی را بطور مستقیم مخاطب قرار داده و لابی کنند، از هر امکانی برای گفتگو با مقامات و طرح و پیشبرد خواسته های خود استفاده کنند؟ و نکته ی مهم دیگر اینکه در صورت گفتگو با حکومت، آیا راه عملی این است که خوانش اسلامی از خواسته های خود را به حکومت ارائه کنند؟
این پرسش ها معمولا در دو راستا مطرح می شود: یک هویت حرکت، و دو استراتژی و تاکتیک، که بی ارتباط با هویت نیست.
پرسش هویت اینست که آیا حرکت برابری طلبانه زنان برای بقای خویش در چارچوب یک حکومت اسلامی باید به مذهب تکیه کند و برای خود هویت مذهبی بتراشد؟ یا اینکه می تواند مستقل و یا به بیانی، سکولار باقی بماند؟ از نظر استراتژیک پرسش این است که آیا جنبش زنان می تواند از تعبیرهای متفاوت از آیه های قرآن و تفسیرهای مترقی مذهبی سودجوید و خواسته های خود را پیش ببرد؟ از نظر تاکتیکی، آیا این درست است که زنان نزد فقها و مراجع مذهبی رفته و از آنها بخواهند که با استفاده از نفوذ خویش به وضعیت آنان کمک کنند؟
مشکل لابی و گفتگو با حکومت
وجود حکومت مذهبی مرز بین لابی با حکومت و لابی با مذهب را در فرهنگ مبارزه مخدوش کرده است. آنچه که در هرکشوری به عنوان لابی و ابزار پیشبرد خواسته ها و مبارزه توسط هرگروهی شناخته شده است و همه تلاش دارند از آن استفاده کنند، در ایران به خاطر ماهیت مذهبی حکومت، مورد بحث های طولانی و گاه فرسایشی میان کنشگران قرار می گیرد و ربط داده می شود به هویت جنبش، استراتژی، تاکتیک و حتی هویت فردی اشخاصی که مایل به دیدار با مقامات و لابی کردن هستند. این از آن روست که هویت و ماهیت طرف گفتگو – یعنی حکومت - بر محور و کانال گفتگو بشدت سایه می افکند و گفتمان را مذهبی می سازد، صرف نظر از اینکه موضوع گفتگو مسائل اجتماعی باشد، یا فرهنگی، یا حتی هنر و ادبیات. سایه افکنی طرف گفتگو که دست بالا را دارد تا بدانجا پیش رفته که برخی بیم آن دارند که این رنگ مذهبی گفتمان بر ماهیت خود آنها هم سایه بیافکند. پس برخی اصلا وارد گفتگو با حکومت نمی شوند.
نمونه: تجربه کمپین «قانون بی سنگسار»
آنچه من در اینجا مطرح می کنم نه فقط نتیجه ی مطالعه و پژوهش، بلکه همچنین فشرده ی گفتگوهایی با برخی زنان کنشگر ایرانی در داخل و خارج کشور است که از جمله تجربه ی رویارویی با پرسش هویت را در کمپین «قانون بی سنگسار» نیز در بر می گیرد.
برخی از این پرسش ها در کمپین «قانون بی سنگسار» برای ما بصورت جدی مطرح شد و می دانم که برای برخی کنشگران دیگر هم مطرح شده است. هنگامی که کمپین بسرعت و با موفقیت رشد کرد و در سطح بین المللی مطرح شد، سازمان های زنان و حقوق بشر از سراسر جهان ما را حمایت کردند. موفقیت کمپین به درجه ای رسید که برخی سازمان های بین المللی برای ادامه ی حمایت و گسترش این کمپین در سطح جهانی، بر آن شدند که با تعریف پروژه های مشخص در این رابطه، از نهادهای سازمان ملل متحد کمک مالی درخواست کنند تا به کمپین ما کمک کنند.
آنگاه این پرسش بطور جدی برای ما مطرح شد که آیا مسیرآینده ی کمپین در کنار سازمان های بین المللی حقوق بشر و حقوق زنان است که بطور عمده ریشه در غرب دارند، مثل «عفو بین الملل» و «برابری اکنون» که بر حقوق بشر زنان تاکید دارند؟ و یا اینکه باید با سازمان هایی مثل «زنان تحت قوانین مسلمانان» که برای تحقق حقوق زنان در کشورهای مسلمان کار می کنند، پیوند خواهرانه برقرار کرده و در پیوند با سازمان های مشابه در دیگر کشورهای مسلمان جبهه ای قوی در مقابل بنیادگرایی بنا سازیم؟
از نظر استراتژیک، از یک سو یاران کمپین «قانون بی سنگسار» ما را با فعالان مذهبی - حتی در کشورهای دیگر- آشنا کردند که با استفاده از منابع مذهبی ثابت می کردند که سنگسار در دوران پیامبر اسلام وجود نداشته و پیرایه نازیبایی است که بعدها به دین اسلام آویخته شده است، و از سوی دیگر عفو بین الملل در اسپانیا بیش از نیم میلیون امضا در حمایت از کمپین جمع آوری کرد.
یک پرسش استراتژیک خیلی مهم دیگر که در مقابل ما قرار گرفت این بود که آیا این کمپین در ادامه ی راه خویش و پس از توقف اجرای سنگسارها باید به مقابله با اعدام بر می خاست، یا مخالفت با مجازات های جسمانی زنان به خاطر رفتار جنسی آنها، که شامل شلاق و اعدام نیز می شد. درهر دو صورت، کمپین قوانین مذهبی را به چالش می کشید. در حالت اول به جبهه ی گسترده با اعدام می پیوست، و در حالت دوم جبهه ی جدیدی را در مقابله با قوانین زن ستیز بنیادگرایی مذهبی می گشود.
از نظر تاکتیکی، یاران کمپین «قانون بی سنگسار» که در متن کمپین نبودند ولی جداگانه و در حاشیه به این کمپین کمک می کردند، از جمله رسانه ها به دنبال جمع کردن امضا و فتوا از برخی فقها و مراجع مذهبی بودند که اجرای سنگسار را منع می کردند.
از سوی دیگر، مردان مبارز اصلاح طلب مانند عیسی سحرخیز به یاری کمپین شتافته و در کنار فریده غیرت، مینو مرتاضی و رزا قره چولو به حقیقت یابی پیرامون سنگسار و مقابله با آن پرداختند.
این توضیحات برای این است که تاکید شود این پرسش هویت برای جنبش زنان یک پرسش مجرد و آکادمیک نیست. بلکه این پرسش عمده ای است که در عمل برای کنشگران حقوق زنان مطرح بوده و هست و تقریبا در هر گامی از عمل گریبانگیر فعالان زن است. و البته نداشتن پاسخ مناسب گاه واقعا به مانع بزرگی برای حرکت به جلو تبدیل می شود و یا حرکت را به بیراهه می برد.
شکل مجرد پرسش
پرسش اینست که آیا جنبش زنان در ایران باید تلاش کند تا حقوق خود را با استراتژی سکولار «حقوق زن حقوق بشر است» بدست آورد، بدین معنا که جدای از اینکه اسلام و یا حکومت اسلامی چه تعریفی از حقوق زن ارائه می دهد، بر تعریف های شناخته شده بین المللی پافشاری نموده و حقوق بشر زنان در همه ی زمینه ها را راهنمای عمل خود قرار دهد. یا این که می تواند در این راستا که «حقوق زن در چارچوب اسلام قابل تحقق است» حرکت کند؟ که در این صورت در حقیقت به گونه ای هویت اسلامی برای خود می پذیرد.
گروه های مختلف زنان در ایران پاسخ های متفاوتی به این پرسش دارند. جالب اینکه خانم شیرین عبادی با اینکه هیچگاه بر تعریف های مذهبی تکیه نکرد و بر حقوق بشر پای می فشرد، همواره بیان کرده که به اسلام اعتقاد دارد و حقوق زن در چارچوب اسلام قابل تحقق است. ایشان نمونه بارزی از تلاش برای آشتی دادن این دو گفتمان است.
نکته قابل توجه اینجاست که این پرسش فقط در میان زنان باورمند به دین اسلام مطرح نیست. بلکه پرسش درباره ی هویت جنبش حق طلبانه زنان است که می تواند مستقل از هویت تک تک زنانی باشد که این جنبش را می سازند. یعنی کنشگران زن می توانند خود به دین و مذهب و اسلام اعتقاد داشته یا نداشته باشند، اما از آنجایی که دریک حکومت اسلامی و با قوانین و مقررات اسلامی زندگی می کنند، از استدلال مذهبی برای بیان خواسته های خود استفاده کنند و در چارچوب استدلال شرعی و فقه اسلامی خواسته های خود را به پیش برند. و این پرسشی است که برای بسیاری مطرح است: آیا بهتر نیست به شیوه پراگماتیک عمل کرده و از توجیه مذهبی برای پیشبرد خواسته های خود استفاده کنیم؟
دلایل طرفداران حرکت با توجیه مذهبی
دلایلی را که طرفداران حرکت با توجیه مذهبی ارائه می کنند، می توان از نظر عملی به دو دسته تقسیم کرد. یک، در رابطه با حکومت و دیگر در رابطه با مردم. در زیر نگاهی گذرا به هر دو دسته از این دلایل می اندازیم. در ضمن، گذشته از دلایل عملی یک دلیل نظری و تئوریک نیز در این راستا مطرح می شود که بطور خلاصه به آن اشاره خواهد شد.
یک - در رابطه با حکومت
حاشیه امنیتی: در جمهوری اسلامی ایران رنگ و لعاب اسلامی اولین حفاظ موثر در مقابل ضربه های حکومتی و غیرحکومتی است. کنشگرانی که با ظاهر مذهبی و/ یا با استفاده از گفتمان مذهبی وارد میدان می شوند کمتر با مهر و انگ مخالف و ضد حکومت و تهدید امنیت ملی روبرو خواهند شد.
لابی: استفاده از گفتمان مذهبی راه را برای لابی کردن با مسئولین حکومتی و نهادهای قدرت هموارتر می سازد. از زنان نماینده مجلس گرفته تا دفاتر آیات عظام راحت تر می توانند مورد تماس و خطاب مستقیم قرار گرفته و از آنان تقاضای همراهی و پشتیبانی شود.
فشار بین المللی بر حکومت: زنان ایرانی در همکاری با سازمان های خواهر در دیگر کشورهای مسلمان می توانند به افشای موارد نقض شدید حقوق زنان در دیگر کشورهای مسلمان پرداخته و حکومت را تحت فشار قرار دهند تا به خواسته های آنان پاسخ دهد. این از آن روست که حکومت جمهوری اسلامی ایران بشدت تلاش دارد تا با دیگر کشورهای رو به توسعه روابط خود را بهبود سازد و از این رو به وجهه ی خود در دیگر کشورهای مسلمان اهمیت می دهد، ولی از آنجایی که با امریکا رابطه ندارد و کم و بیش مورد خشم و تحریم اقتصادی اروپاست، به قضاوت غرب اهمیت چندانی نمی دهد. بطور نمونه، در کمپین «قانون بی سنگسار» دست ما در امریکا واقعا بسته بود زیرا جلب توجه عمومی در اینباره پیامد سودمندی نمی توانست داشته باشد و حتی ممکن بود به فشار بیشتر برای حمله نظامی به ایران بیانجامد که البته ما با آن مخالف بودیم. از این رو نتوانستیم کمک موثری از سازمان های زنان در امریکا بگیریم.
مخالفت موثر با بنیادگرایی: از آنجایی که قدرتمندترین میدان عمل بنیادگرایان محدود کردن حقوق زنان است، خوانش نوین در راستای حقوق زنان از اسلام گامی پیشروانه است که می تواند در مقابل خوانش بنیادگرایان از اسلام بایستد. شکستن سد اقتدار بنیادگرایان و تغییر قوانین نابرابر و زن ستیز، راه را برای رفرم اجتماعی و سیاسی هموار می سازد.
دو - در رابطه با مردم
همخوانی با گرایش مذهبی مردم: اکثر مردم ایران مسلمانند و رشد باورهای مذهبی در دوران حکومت جمهوری اسلامی بویژه افزایش یافته است. استفاده از مذهب راحت ترین راه گفتگو با قشرهای وسیع زنان است بدون اینکه نیازی به استدلال تئوریک و روشنگری وجود داشته باشد.
چشم انداز گسترش جنبش زنان: حوزه های علمیه خواهران و نهادهای وابسته و مشابه آنها در دوران حکومت جمهوری اسلامی رشد فراوانی داشته است. اندیشه های برابری خواهانه می تواند در میان زنان مسلمانی که فرصت گردهمایی و مطالعه در این نهادها را دارند بسرعت رشد یابد و حتی توسط برخی زنان در حوزه های علمیه مورد بررسی قرار گرفته و مبانی تئوریک جدیدی را درباره حقوق زنان در دین اسلام وارد سازد همانطور که این تلاش اکنون توسط اصلاح طلبان در زمینه دمکراسی خواهی آغاز شده است. افزون بر آن، زنانی که امروز در حوزه علمیه تحصیل می کنند فردا در ارتباط بسیارگسترده تر با مردم هستند و می توانند در ترویج افکار مترقی در میان زنان نقش موثری ایفا سازند.
رشد همکاری با فمینیست های خارج از کشور: حکومت جمهوری اسلامی بشدت نگران تلاش های غرب برای براندازی نرم است. از این رو، هرگونه همیاری و همکاری میان فمینیست های داخل و خارج کشور را زیر نظر دارد. انجام پروژه های مشترک، بویژه اگر منابع مالی آن در غرب باشد، بشدت پرسش برانگیز بوده و حتی پیگرد قانونی بدنبال دارد. اما همیاری و همکاری میان فمینیست های مسلمان و پروژه های مشترک با سازمان های فمینیستی در کشورهای مسلمان چندان حساسیت برانگیز نیست. از این رو، تبادل تجربه و بحث و پروژه های مشترک با فمینیست هایی که در کشورهای در حال توسعه – بویژه مسلمان - فعال هستند تقریبا بدون دشواری می تواند در ایران عملی شود.
همکاری با زنان در دیگر کشورهای مسلمان: از آنجایی که بسیاری از زنان در دیگر کشورهای مسلمان نیز با مشکل نفی حقوق خویش توسط بنیادگرایی روبرو هستند، زنان ایرانی می توانند همکاری گسترده ای با نهادها وسازمان های خواهر در دیگر کشورهای مسلمان داشته باشند و از تجربیات آنها استفاده کرده و مبارزه را در سطح گسترده تری به پیش برند. یکی از نمونه های مشترک در برنامه کار زنان در بسیاری از کشورهای مسلمان حق طلاق برای زن و یا حق تابعیت برای کودک از طریق مادر است. حق تابعیت در حال حاضر فقط از طریق پدر به کودک می رسد. زنان ایرانی که بویژه با مردان افغانی ازدواج می کنند بشدت با این دشواره روبرو هستند. زنان در کشورهای دیگر، از بحرین گرفته تا لبنان، برای این خواسته تلاش می کنند که همکاری میان زنان در این کشورها می تواند نتایج مثبتی برای آنان دربر داشته باشد.
هم نیروزایی گروه های زنان: کنار گذاشتن اختلافات درباره مبانی عقیدتی و گفتگو درباره راهکارهای عملی پیشبرد امر حقوق زنان در حکومت اسلامی باعث می شود که زنان به جنبه های عملی گفتمان سازی برای جلب توجه حکومت اسلامی به مسائل زنان بپردازند و اینگونه کنار گذاشتن عقیده های شخصی به اتحاد قشرهای گوناگون زنان می انجامد و باعث افزایش نیروی زنان می گردد.
سه – در رابطه با تئوری
رشد فمینیسم بومی: با رشد فمینیسم در میان زنان با فرهنگ های گوناگون، کمتر کسی پیدا می شود که به خود اجازه دهد تعریف خاصی از فمینیسم ارائه دهد. فمینیسم غربی که مطابق با خواسته ها و نیازهای زنان غربی شکل گرفته است را نمی توان به کشورهای شرقی وارد کرد. زنان هر کشوری باید بر اساس نیازهای خود تئوری فمینیستی لازم را برای مبارزه عملی خود بسازند. و امروزه میدان فمینیسم به اندازه ای گسترده است که حتی واژه «فمینیسم اسلامی» نیز در آن گنجانده شده است و باکی نیست اگر تلاش کنیم و بتوانیم با گفتمان مذهبی بحث های فمینیستی را به پیش ببریم.
دلایل طرفداران حرکت سکولار
طرفداران حرکت سکولار نیز در موارد عملی در رابطه با حکومت و مردم یک سری دلایل خود را مطرح می کنند ضمن اینکه دلایل تئوریک نیز برای توجیه کار خود و پیشبرد نظریه فمینیسم بومی در ایران دارند. اما افزون بر آن، یک دلیل عمده دیگر نیز وجود دارد که آن شرط صداقت در رابطه با خود و دیگران است و اینکه فشار حکومتی نباید صداقت را که هم لازمه ی زندگی شخصی فرد و هم در پیشبرد امر جمعی ضروری است، قربانی سازد.
در رابطه با خود
صداقت و احترام به خود: آیا می توان بدون دفاع از حقوق عقیدتی خویش به دفاع از حقوق دیگران برخاست؟ برخی مایل نیستند مذهب حاکم را حتی به عنوان هویت عاریتی خود در میدان مبارزه بپذیرند. برخی اصولا باور مذهبی ندارند، برخی دیگر باور مذهبی دارند اما مذهب را امری خصوصی می دانند و آن را در فعالیت اجتماعی خویش دخالت نمی دهند و با قطب نمای حقوق بشر زنان به کار خود ادامه می دهند. انکار هویت خویش و پذیرش هویت عاریتی در مبارزه، آنهم به خاطر خوشایند حکومت، از نظر هویت فردی و عملکرد شخصی برای برخی افراد دشوار و برای برخی دیگر غیرقابل قبول است.
نفی اعتبار خویش: استفاده از توجیه مذهبی در حقیقت به نوعی انکار اعتبار کار خویش نیز هست. حافظه ی تاریخ چگونه هویت زنان سکولار و مبارزه آنان را به خاطر خواهد سپرد وقتی که خود آنان در پی انکار هویت خویش برآمده اند؟ اعتبار گرفتن به خاطر کار فقط پاداش کار نیست، بلکه هم اعتبار فردی و هم اعتبارجمعی در ادامه ی کار و در گام های بعدی مبارزه ضرورتی جدی است که خیلی به کار می آید و این چیزی نیست که بسادگی بتوان آن را به داو گذاشت.
در رابطه با حکومت
بی تاثیری سپر امنیتی مذهب: جمهوری اسلامی ایران نشان داده که ماهیت هر حرکتی را ورای رنگ و لعاب آن بسرعت شناخته و اگر آن را به زیان حکومت تشخیص دهد، در صدد سرکوب آن برمیآید. در شرایط کنونی، اصلاح طلبان و برخی مقامات برجسته مذهبی را می بینیم که زمانی خود از ستون های اصلی این رژیم بوده اند اما امروز بشدت سرکوب می شوند و مذهبی بودن مانع سرکوب شان نشده است.
لابی: تجربه نشان می دهد که گفتمان مذهبی برای گفتگو با حکومت و یا فشار آوردن به آن ضروری نیست. زنان توانستند حداقل سن ازدواج برای زن را که شرع ۹ سال هجری مقرر کرده بود، به ۱۳ سال شمسی افزایش دهند و در تلاشند که آن را بالاتر نیز ببرند. هنگامی که برخی فعالان کمپین «یک میلیون امضا» دستگیر و زندانی شدند، برخی زنان برای آزادی آنان لابی کردند و این زنان آزاد شدند. از سوی دیگر، «قانون بی سنگسار» موفق شد حکومت جمهوری اسلامی را تا آنجا در انجام شرعیات ضد زن به عقب نشینی وادارد که در لایحه پیشنهادی قانون مجازات اسلامی گفته شده است که سنگسار اگر موجب «وهن» اسلام می شود، نباید اجرا گردد. نمایندگان مجلس، صرف نظر از اینکه به آنها رای داده باشیم یا نداده باشیم، نمایندگان ما در مجلس هستند و موظف هستند که به خواسته های ما گوش دهند. لابی حق شهروندی هر فرد یا گروهی از شهروندان است و می تواند بصورت مستقیم و بدون حاشیه پردازی های دینی انجام پذیرد.
فشار بر حکومت: اما مهمتر از گفتگو با حکومت، اعمال فشار بر حکومت است. زنان به عنوان یک نیروی بزرگ اجتماعی می توانند راههای اعمال فشار را بیابند. حق رای زنان یکی از راههای اعمال فشار سیاسی آنان است. نیز هنگامی که یک خواسته ی مشخص اجتماعی توسط جمعی از شهروندان مطرح شود، فشار به حکومت ایجاد می شود و حکومت خواه ناخواه در نهایت متناسب با فشار ناشی از این خواست اجتماعی مجبور به پاسخگویی خواهد شد.
نکته مهم: حکومت جمهوری اسلامی یک حکومت پراگماتیک است. برای درک جنبه ی پراگماتیک این حکومت کافی است که به قانونی کردن سقط جنین در موارد خاص توجه کنیم و آن را با واکنش کلیسای کاتولیک مقایسه کنیم، که اصلا قابل مقایسه نیست! حکومت جمهوری اسلامی یک حکومت سیاسی است و مانند هر حکومت سیاسی دیگری تابع قوانین کنش و واکنش اجتماعی و سیاسی است. بنابراین توجیه مذهبی چندان ضرورتی ندارد و فشار اجتماعی است که تاثیرگذار است.
کمک به توجیه استبداد مذهبی: استفاده از توجیه مذهبی برای بیان خواسته های زنان در راستای مشروعیت بخشیدن به حکومت مذهبی است. حکومت مذهبی گفتمان مذهبی را در همه عرصه ها تحمیل کرده است. خواسته های زنان بخشی جدایی ناپذیر از خواسته های دمکراتیک مردم ایران است. تحقق حقوق زنان شرط گذار به دمکراسی است. حال تزئین کردن این خواسته ها به شرع، نوعی عقب نشینی از خواست گذار به دمکراسی و جدایی دین از حکومت است.
کمک به تبلیغات حکومتی: استفاده از توجیه و نماد مذهبی در توجیه برحق بودن خواسته های زنان تا حدودی به نماد «زن مسلمان» که برساخته جمهوری اسلامی است، صحه می گذارد. جمهوری اسلامی ادعا می کند که زن مسلمان هیچ چیزی در حکومت اسلامی کم ندارد و به همه حقوق خویش می رسد. حال اگر نیروهای سکولار نیز با گفتمان اسلامی وارد میدان شوند، نه تنها هرگونه پیروزی آنان به حساب پیروزی زن مسلمان گذارده می شود، بلکه حتی حضور آنان تایید بزرگی بر حضور فعال زن مسلمان در جامعه است.
کمک به سرکوب مذهبی: حکومت جمهوری اسلامی "در چارچوب اسلام نبودن" را سلاحی ساخته است که بر فرق مخالفین خویش می کوبد. ما باید به جای اینکه در چارچوب آن حرکت کنیم، به تدریج آن را خلع سلاح نموده و مبارزه بدون استفاده از گفتمان مذهبی و چارچوب اسلامی را رایج سازیم.
در رابطه با مردم
رشد آگاهی در میان زنان و مردان: درست است که اکثریت مردم ایران مسلمان هستند و رشد باورهای مذهبی در دوران حکومت جمهوری اسلامی بویژه افزایش یافته است، اما واقعیت این است که نیازی به استفاده از مذهب برای گفتگو با قشرهای وسیع زنان در مورد حقوق شان نیست. شاید در جامعه ای مذهبی که اکثر زنان بیسواد هستند، مثل افغانستان، کنشگران برای آشنا ساختن زنان با حقوقشان از طریق گفتمان مذهبی راحت تر کار خود را پیش برند، اما در ایران بیش از هشتاددرصد زنان باسواد هستند و تجربه ی انقلاب و رشد شهرنشینی، زنان را با بسیاری از مفاهیم سیاسی و اجتماعی و حقوقی آشنا ساخته است. در مورد اکثر این زنان، همانطور که تجربه کمپین یک میلیون امضا نشان می دهد، شاید تنها فرموله کردن خواسته ها به زبان حقوقی برایشان کافی باشد. رشد آگاهی عمومی در باره مسائل زنان بقدری موفق بوده که مردان نیز بصورت فعال به کمپین های زنان می پیوندند.
تاثیرگذاری هنر: در ایران کنونی هنر نقش بسیار قابل توجهی را در طرح مسائل اجتماعی و بیان خواسته های زنان ایفا می کند. زنان با استفاده از فیلم، تئاتر، شعر، موسیقی، نقاشی و ادبیات به رشد اندیشه و هنر کمک کرده و برای خود جا باز کرده و هویت خود را تثبیت می کنند. زنان با مطرح کردن خود، جایگاه خود در جامعه و خواسته های خود را به عنوان شهروندان برابر نیز مطرح می کنند و در هیچ یک از این عرصه ها از مذهب یاری نگرفته اند.
تجربه زنان از مذهب: در برخی کشورها مثل مصر، حکومت اسلامی بر سرکار نیست بلکه جنبش ضد استبدادی به شکل جنبش مذهبی بروز می کند و برای زنان نیز جذابیت دارد. از این رو، برخی زنان تحقق خواسته های خود را در مذهب می بینند. اما آیا خواست واقعی زنان فعال کشور ما این است که حتما در چارچوب اسلامی به مبارزه برای حقوق خویش ادامه دهند؟ در ایران یک حکومت مذهبی برسرکار است و در نتیجه، تبعیض علیه زنان قانونی شده است. این تجربه ی منفی و فشار قوانین نابرابر و زن ستیز شرعی باعث شده که زنان باور خود به نجات بخش بودن دین در این دنیا را از دست بدهند. زنان مسلمان ایرانی گرچه قواعد و اصول دین را برای رستگاری در زندگی فردی و آخرت رعایت می کنند، اما در زندگی روزمره خواهان حق ارث برابر، حق طلاق و سهم برابر با مردان از زندگی هستند.
هم نیروزایی: در مبارزه برای حقوق برابر، زنان با وجود اختلافات عقیدتی، از اصولگرا تا اصلاح طلب و رادیکال، در عمل به اختیار و اجبار در کنار هم قرار می گیرند. تجمع زنان در مقابل دانشگاه تهران در خرداد ۱۳۸۴، جمع های هم اندیشی زنان، و اتحاد موثر زنان از قشرها و گروه های عقیدتی گوناگون در مخالفت با لایحه چندزنی نمونه هایی از اینگونه اتحاد در عمل به خاطر برنامه مشترک است که نیاز به اتحاد عقیدتی ندارد.
همکاری با زنان در دیگر کشورها: واقعیت این است که ما وجوه فرهنگی مشترک فراوانی با دیگر کشورهای مسلمان، از عرب گرفته تا افریقایی یا خاور دور، نداریم. شاید برقراری شبکه همکاری میان زنان ایرانی و کشورهای همجوار و همسایه عملی تر و پربارتر باشد، تا همکاری میان زنان کشورهای مسلمان. اما این پیوند با غرب از طریق ترجمه کتابها و فیلم و تلویزیون و اینترنت برقرار شده است. ادامه ی سیل مهاجرت روشنفکران و قلم به دستان به کشورهای غربی، به پیوند ارتباطی با غرب از طریق اینترنت و نشریات و گفتگو کمک کرده است. این گروه حلقه پیوند و آشنایی بیشتر زنان ایرانی با فمینیسم غربی هستند. اگر کشورهای مسلمان در نقض حقوق زنان به بهانه ی اسلام وجه مشترک دارند، زنان همه ی کشورهای جهان در مبارزه برای حقوق خویش وجه مشترک دارند. صرف نظر از عقیده ی زنان یا عقیده ی حکومت ها این وجه مشترک مبارزه در میان زنان همه کشورها همواره وجود داشته و خواهد داشت. نکته مهم دیگر اینکه پیوندهای فراملیتی ما لزوما نباید تابع روابط خارجی حکومت ها باشد.
برخورد صادقانه و شفاف: نداشتن صداقت و شفافیت در برخورد با مردم – مانند استفاده ابزاری از مذهب - در دراز مدت به اعتبار فردی و جمعی و در نتیجه به مبارزه لطمه می زند حتی اگر در کوتاه مدت مسیر را اندکی هموارتر سازد. زیرا مردم در دراز مدت به این نتیجه می رسند که یا این افراد دروغگو هستند که ماهیت و هویت خود را انکار کرده اند، یا اینکه مردم را نادان و احمق تصور کرده اند. اعتماد مردم را با صداقت و شفافیت می توان بدست آورد. اگر نیازی به هویت عاریتی و استفاده از توجیه مذهبی در مقابل حکومت ضروری به نظر آید، می توان با شفافیت به این موضوع اشاره کرد که این هویت عاریتی به خاطر مصلحت و به گونه ای موقتی اختیار شده و برای گفتگو با حکومت است.
در رابطه با تئوری
فمینیسم بومی: امروز بسیاری از زنان مسلمانی که به حقوق برابر باور دارند و فمینیست هستند، به نادرست «فمینیست های اسلامی» خوانده می شوند در حالیکه بسیاری از آنان مسلمان های فمینیست هستند. یعنی زنان مسلمانی که به فمینیسم عقیده دارند. متاسفانه تبلیغات بر علیه اسلام و مسلمانان بقدری شدید بوده است که گویا مسلمانان باید برای دفاع از خویش گویش بشردوستانه و فمینیستی ارائه دهند و حتی «فمینیسم اسلامی» هم بسازند. مگر در هندوستان "فمینیسم هندویی" یا "فمینیسم بودایی" داریم که زنان از آن طریق به حقوق خود دست یابند؟ به جای آنکه یک فمینیسم جعلی تحت فشار حکومت ها برای خود بسازیم، بهتر است که باتوجه به شرایط بومی فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کشورمان، هم هدف های مبارزه زنان و شیوه های مناسب مبارزه جمعی را تعریف کنیم و به این ترتیب فمینیسم بومی واقعی خود را بسازیم.
زیان هویت تحمیلی یا عاریتی: از آنجایی که در نهایت هویت واقعی است که باید ساخته شود و کار درازمدت براساس آن انجام پذیرد، ساختن هویت عاریتی یا تحمیلی در واقع آسیبی است که به ساختن هویت واقعی در دراز مدت می رسد. این آسیب دو جنبه دارد. یک جنبه از آسیب در مرحله اول تلف کردن انرژی است که باید صرف هویت سازی واقعی شود ولی صرف هویت تحمیلی می شود. جنبه دیگر در مرحله بعدی است که روشن ساختن هویت واقعی و بازسازی آن نیازمند توهم زدایی و زدودن رسوبات هویت تحمیلی یا عاریتی است.
نو اندیشی دینی: با اینکه نواندیشی دینی در ایران خیلی رشد کرده، ولی کمکی به جنبش زنان نکرده و نه تنها از نظر تئوریک راهی جلوی پای زنان نگشوده است، بلکه یا مسائل زنان را نادیده گرفته و یا همواره چندگام عقب بوده است. ما شاهد هیچگونه گفتمان نوین حقوق زن در اسلام نیستیم. از سوی دیگر می بینیم که زنان هیچ نقشی در پیشبرد گفتمان های نواندیشی دینی ندارند و علاقه ای به آن نشان نمی دهند.
ضرورت ادامه بحث و انتقال تجربه
امید است که این بحث گسترده تر شود و دوستان دیگر نیز نظرات خود و همچنین تجربه ها و پژوهش ها و بحث ها و تصمیم گیری های خود را از زاویه های گوناگون مطرح کنند و این برخورد نظرات و بحث ها از دیدگاه های گوناگون ما را به آنجایی برساند که فمینیسم بومی را پیش ببریم و با قطب نمای درستی حرکت کنیم تا دچار چرخش های ناگهانی در تندبادهای حوادث اجتماعی و سیاسی نشویم. گاه شرایط چنان می شود که مساله جدی درمیان است و بحث و کنکاش و هم اندیشی می طلبد، اما فرصت نیست! روند جریانات یک گام پیشتر از ما حرکت می کند و ما را به دنبال خود می کشاند. اگر این بحث های دیدگاهی را در هنگامی که فرصت هست مطرح کنیم و به یک سری نتیجه گیری های قابل قبول برای خودمان برسیم، سربزنگاه غافلگیر نمی شویم و آمادگی بیشتری برای تصمیم گیری های فردی و جمعی درباره ی جهت گیری گام های آینده مان داریم. و این هم تجربه دیگری است از کمین «قانون بی سنگسار» که ما پیشینه و زمینه ی خیلی از بحث های لازم را نداشتیم، شاید به این دلیل که هنوز در سطح وسیع تر مطرح نشده بود و در میان زنان ایرانی داخل و خارج کشور به اندازه کافی مورد بحث قرار نگرفته بود، و متاسفانه هنوز هم مورد بحث قرار نگرفته است.
دستاورد تجربه کمپین «قانون بی سنگسار» در نجات جان برخی افراد از سنگسارو گامی به پیش جهت تغییر قانون خلاصه نمی شود. بلکه درس هایی که فعالان در طول این کمپین آموخته اند نیز درس هایی است که شایسته است به جنبش زنان منتقل شود. کمپین «قانون بی سنگسار» به سازمان «زنان تحت قوانین مسلمانان» سپرده شد و در داخل ایران به انفعال کامل کشانیده شد.سازمان زنان تحت قوانین مسلمان که قرار بود این کمپین را رشد دهد و فراملیتی سازد بر خلاف آنچه انتظار می رفت لبه تیز این کمپین را کند و بی اثر کرد و آن را چنان به خاموشی سپرد که بنیادگرایان حکومت هم نمی توانستند به این سرعت کمپین قانون بی سنگسار را خاموش سازند. *** از همین روست که درمیان گذاشتن تجربه ها و شرکت در بحث های گسترده و شفاف نظری و گاه مجرد درباره استراتژی مبارزه ضروری است تا احتمال لغزش های ناگهانی و تصمیم گیری های نادرست را به حداقل برسانیم و روند پیشرفت مداوم مبارزه حق طلبانه زنان را تا آنجا که به توان و تصمیم گیری های خود ما مربوط می شود، در حد امکان تضمین کنیم.
نقش حکومت مذهبی در تحمیل هویت
پرسشی که پیش روی بسیاری از کنشگران زن در ایران قرار دارد در واقع حتی خود هویت مذهبی نیست، چرا که بسیاری از زنان کنشگر اعتقادی به اینکه حقوق زن را باید و لزوما در چارچوب مذهب بدست آورد، ندارند. بلکه پرسش اصلی درباره میزان استفاده از مذهب برای رسیدن به حقوق خویش است. استفاده از مذهب یعنی تعبیر آیه های مذهبی به نفع حقوق زنان، یعنی لابی کردن با مسئولین با نفوذ در حوزه حکومت مذهبی و بطور خلاصه، یعنی با زبان مذهب به جنگ نابرابری و استبداد رفتن. نکته مهم این است که این پرسش فقط در میان زنان باورمند به دین اسلام مطرح نیست. بلکه پرسش درباره ی هویت جنبش حق طلبانه ی زنان است که می تواند مستقل از هویت تک تک زنانی باشد که این جنبش را می سازند. یعنی کنشگران زن می توانند خود به دین و مذهب و اسلام اعتقاد داشته یا نداشته باشند، اما از آنجایی که دریک حکومت اسلامی و با قوانین و مقررات اسلامی زندگی می کنند، از استدلال مذهبی برای بیان خواسته های خود استفاده کنند.
متاسفانه شرایط کار در ایران بقدری دشوار شده است که دیگر حتی برای خود کنشگران هم روشن نیست که با چه هویت واکنشی فعالیت می کنند. هنگامی که خاتمی بر سر کار است، هویت سکولار پررنگ تر می شود، و هنگامی که بنیادگرایان دست بالا را دارند، توجیه مذهبی ضرورت پیدا می کند.
آیا هویت مذهبی که در بخشی از جنبش زنان به چشم می خورد یک هویت اصیل است؟ یا اینکه هویت عاریتی است که به خاطر شرایط سرکوب تحمیل شده است؟ آیا اگر تهدید دائمی وجود نداشت، و فضایی برای بیان آزاد خواسته های زنان و فعالیت آنان وجود داشت، تعبیرهای مذهبی در زمینه ی توجیه خواسته های زنان کاربردی در جامعه می یافت؟
شاید جدا کردن مفهوم حکومت و مذهب راهگشا باشد و زنان بدون وارد شدن به حوزه مذهب بتوانند راحت تر با حکومت گاه لابی و گاه مبارزه کنند.
نتیجه گیری
استفاده از توجیه مذهبی در دفاع از حقوق زنان بطور عمده و فقط در گفتگو با حکومت است که مطرح می شود. تجربه کمپین یک میلیون امضا و قانون بی سنگسار نشان می دهد که نیروهای مدافع حقوق زنان در گفتگو با مردم نیازی به توجیه مذهبی احساس نکرده اند. مبارزه علیه اعدام نیز که در حال حاضر به تدریج به یک حرکت جدی تبدیل می شود با وجود مخالفت جدی برخی از نیروهای مذهبی راه خود را پیش می برد.
شاید اگر صد سال پیش این گفتمان در کشور ما مطرح می شد، تاثیرگذار بود. اکنون شاهد یک موج نوین به اصطلاح "فمینیسم اسلامی" هستیم که ظاهرا در برخی کشورهای مسلمان پا گرفته، ولی در واقع توسط آکادمیسین هایی که در کشورهای غربی زندگی می کنند دارد تئوریزه می شود. تئوری فمینیسم اسلامی به عنوان یک جبهه مبارزه با بنیادگرایی اسلامی یا به اصطلاح غربی ها "اسلام سیاسی" مورد تشویق غربیها قرار گرفته و از سوی آنها حمایت می شود و از همین روست که غلیظ ترین فمینیسم اسلامی در امریکا و اروپا به چشم می خورد. تقلید از این موج و پذیرش این مفهوم، زنان ایرانی را به جایی نمی رساند. گفتمان حقوق زنان بیش از یک سده است که در جهان مطرح شده و همواره در چارچوب حقوق فردی و حقوق شهروندی مطرح شده و گاه حتی همراه با شکستن تابوهای کهنه فرهنگی و سنت های مذهبی بوده است. در سطح جهان نیز گفتمان حقوق بشر زنان است که درحال حاضر بیشترین تاثیرگذاری و رشد را داراست. استفاده از نقاب مذهبی برای حقوقی که حقوق بشر ماست و هیچ نیازی به توجیه و توضیح ندارد، حتی بصورت موقتی و تحت فشار حکومت ها نیز نادرست است.
فعالان جنبش زنان در ایران با شرایط سخت و دشواری روبرو هستند. آنان نه تنها برای حقوق زنان مبارزه می کنند، بلکه باید هرآن مواظب باشند که خود گرفتار نشوند و یا حرکتی را که آغازکرده اند سرکوب نشود. متاسفانه در گیرودار شرایط بسیار بحرانی درون کشور که قابل پیش بینی نیست، همه ی حرکت ها نمی تواند سنجیده باشد، و همه ی تصمیم ها حاصل بحث منطقی و نتیجه گیری از روی دلیل و برهان نیست چرا که اصولا فرصت زمانی و مکانی برای چنین بحث هایی فراهم نیست. جنبش زنان اما همچنان ادامه دارد و برخی از زنان در چارچوب اسلامی کار می کنند. اما پرسش اینجاست که این حرکت آیا گزینه ی اختیاری آنان بوده است؟ و یا اینکه این انتخاب ناشی از ضرورت و شرایطی است که حکومت به زنان تحمیل کرده است.
زنان اصولگرا به میل خویش از خاستگاه اسلامی حرکت می کنند. از سوی دیگر، برخی از زنان سکولار هستند که مصمم اند به فعالیت خود به شیوه ی سکولار و بدون هیچگونه دستاویز مذهبی ادامه دهند. در میان این دو گروه اما بسیاری از زنان فعال در کشور ما هستند که بصورت فردی و یا گروهی فعالیت می کنند و هرروزه با پرسش های بسیاری درباره ی شیوه های عمل پراگماتیک و استراتژی و تاکتیک موثر روبرو هستند و در میان دو هویت مذهبی و سکولار در نوسان و تردید هستند.
طبیعی است که زنان در حرکت برای بدست آوردن حقوق بشر خود می توانند و باید از همه امکانات موجود استفاده کنند. همراهی و همیاری با زنان مذهبی و حتی بنیادگرا، مانند هم آوایی در مخالفت با لایحه چندزنی که شاهد آن هستیم، از جمله امکانات مبارزه است. لابی با مردان بنیادگرا هم گاه می تواند سودمند باشد. تا هنگامی که هویت یک گروه مشخص است، با حفظ هویت خویش و احترام به این هویت و دفاع از همین هویت که در پیوند با هدف های اوست، می تواند و حق دارد با همه نیروهای دیگر اجتماعی و سیاسی به گفتگو و لابی و مذاکره بنشیند. مهم این است که هویت یک گروه فدای مذاکره و لابی و مبارزه نشود.
در پایان، پرسش دیگری که در کنار پرسش هویت می توان مطرح کرد و خود بحثی جداگانه می طلبد اینست که اگر بخشی از حرکت زنان به همین ترتیب با دستاویز مذهب ادامه یابد، آیا به مبارزه برای حقوق بشر زنان لطمه نمی زند؟

Friday, September 17, 2010

در حاشیه بیکار سازی وسیع زنان در ایران

تریبون آزاد رهائی زن
در حاشیه بیکار سازی وسیع زنان در ایران
هلاله طاهری
فقط در ربع اول سال رقمی بالای پانصد هزار زن در ایران بیکار شده اند. از مجموع بیکاران زن در جامعه ٤٦ درصد را زنان جوان ١٥ تا ٢٤  تخمین زده و به این صورت جمعیت زنان بیکار به یک میلیون و ٢٣١ هزار رسیده است. سرعت بیکاری در میان زنان دو برابر مردان و در رشته هایی حتی بیشتر بوده و فقط ١٥ درصد از جمعیت ٦٠ درصدی زنان٬ نیروی فعال بحساب آمده اند. واقعیت این است که این آمارها تنها گوشه هایی از واقعیت بزرگتری از زندگی کارگران زن و اقشار فقیر جامعه را نشان میدهند. تازه معلوم میگردد که بخش غیر رسمی کار زنان مانند میلیونها زنی که در کارگاههای کوچک بدون قرار داد به مشاغل خانگی میپردازند٬ زنان خانه داری که ساعتهای طاقت فرسا مشغول نظافت و پخت و پز هستند و زنانی که تن فروشی میکنند تا نان شب خود و فرزندانشان را تامین کنند٬ هیچکدام به عنوان نیروی "فعال" به حساب نیامده اند.
بیکاری٬ دستمزد نابرابر و شرایط سخت در محیط کار در کنار قوانین زن ستیز اسلامی سی سال است یک جهنم را به زنان تحمیل کرده است. جهنمی که هر گاه کارفرمایان به نیروی آن نیاز داشته اند٬ بکار گرفته وهر گاه نخواسته اند قبل از همه بیکارشان کرده اند. این البته مشخصه جهان سرمایه داری ست که طی سه قرن هر کجا به نیروی کار احتیاج داشته بلافاصله چارت مذهب٬ عرف و عادات جوامع عقب مانده را با ترکیبی از تسهیلات مدرن و امروزی بکار انداخته و بسته به شرایط اعتلا یا بحران اقتصادی٬ دست به جابجا کردن نیروی کار انسانی زده است. در این سیستم زنان٬ کودکان و کارگران مهاجراگر چه ارزانتر به کار کشانده میشوند اما آسانتر هم اخراج میگردند. حکمت این حقه در سود و سرمایه است که هم گردانندگان سرمایه و هم آیت الله ها و کشیشان ادیان از آن میخورند.     
در ایران طی سی سال قوانین زن ستیز اسلامی٬  در کنار استثمار و تبعیض سیستماتیک بورژوایی٬ زندگی زنان را از هر لحاظ به قهقرا کشانده اند. ایجاد فرصتهای شغلی و فراهم کردن فضای مناسب برای ارتقا و رشد زنان و توانایی هایشان نه تنها مسئله این رژیم نبوده بلکه در مقابل آن ایستاده اند. همین دور اخیر با تصویب لایحه چند همسری٬ بستن مالیات بر مهریه های زنان در پروسه ازدواج٬ و یا اذیت و آزار جنسی  کارفرمایان یک دور دیگر خشونت و اذیت وآزار سیستماتیک دولتی درکنترل کردن زنان از سرتاپا٬ از بام تا شام٬ از داخل رخت و خوابهایشان تا در خیابانها شروع گردیده است. دستگاههای تبلیغاتی رژیم از آنجمله حوزه های "خواهران علمیه" و در کنار آیت الله ها و مفسرین اسلامی از منبر و مساجد و رادیو تلویزیون٬ همه وهمه بسیج شده اند که هشدار دهند چه در انتظار زنان خواهد بود. بر بستر این خشونتها زمینه های بیکار سازی وسیع زنان هم فراهم گریده است. 
بحران عمیقی دامن جامعه را گرفته و سرعت بیکارسازی ها غافلگیرانه است. در دوره بحران، سرمایه چه در ایران و چه هر کجای دنیا برای حمله به طبقه کارگر و کاهش سطح دستمزد، بی هیچ مهابایی به جان مردم میافتند و در اینراه هیچ رحم و انسانیتی نمیشناسند. هر گونه حقه و ترفند را بهترین و متخصص ترین کارشناسان شان به بحث گذاشته و دولت هم با زور ارتش و از بلندگوهای تبلیغاتی به جامعه تحمیل میکنند. ایجاد تفرقه در میان صفوف کارگران و مزدبگیران یکی از حربه های آشنای سرمایه دران است٬ انداختن کارگر "خودی" به جان کارگر مهاجر٬ کارگر زن در مقابل مرد٬ و حتی جوان در مقابل پیر. و یا اینکه وعده هایی چون کاهش دو ساعت کار در هفته را میدهند و یا "وعده" میدهند که برای مشاغل خانگی "شناسنامه های کار" درست خواهند کرد. دست به چنین کاری میزنند تا از میزان خشم زنان تحت فشار کاسته و بسکوتشان وادارند. طی سالیان دراز هیچ قانون کاری٬ هیچ کارفرمایی حاضر به نوشتن قرار داد با صدها هزار کارگر زن و مرد نبوده اند و هیچگونه امنیت شغلی و یا بیمه های اجتماعی به آنها تعلق نگرفته است. وضع زنان در این میان اما بدتر از نیمه دیگر است.
از دیگر مضرات تفرقه و دودستگی میان زنان و مردان کارگر و کارکن٬  "جنسیتی" کردن مطالبات ومبارزات زنان است. گویا باید برای خواست برابری در دستمزدها٬ آزادی پوشش٬ تسهیلات و درمان٬ بهداشت رایگان٬ آموزش و تحصیل و بیمه بیکاری و غیره٬ "زنانه" به میدان آمد و"جنسیتی" به دفاع از آن پرداخت. این یک تحریف در حق برابری زن و مرد٬ درتلاش زن و مرد برای تغییر جهانیست که میخواهند هر دو در آن آزاد زندگی کنند. همه این مطالبات در کنار دهها خواست برحق دیگر آرزوی طبقه کارگر با زن ومرد است و با شقه شقه کردن راه رسیدن به آنها دشوار و دشوارتر میگردد.
کمونیستها و کارگران سوسیالیست همواره اعلام کرده اند که خواهان جهانی عاری از نظام مزدی هستند٬ که در آن هر کس داوطلبانه به اندازه توان و خلاقيتش در توليد وسائل زندگي و رفاه همگان شرکت ميکند و به اندازه نيازش از محصولات اين تلاش جمعي بهره ميگيرد. اما جهان امروز ما بر پایه استثمار و تبعیض بنا شده که حرمت و حق انسان بسته به نیاز سرمایه هر جا و هر لحظه لگدمال میگردد. در این جهان ما مجبوریم که با تمام توانمان از حقوقمان دفاع کنیم  و برای آن بجنگیم. تحمیل قانون کاری مبتنی بر استاندارهای امروزی و مدرن و حق برابر و دیگر تسهیلات را باید از حلقوم کارفرمایان و دولت بیرون بکشیم. از همین امروز مبارزه برای بیمه بیکاری مکفی برای همه افراد آماده بکار, یکی از عاجل ترین مطالبه هاست که باید در دستور گذاشت.